ژاژخای

معنی کلمه ژاژخای در لغت نامه دهخدا

ژاژخای. ( نف مرکب ) رجوع به ژاژخا شود :
دل به بیهوده ای مکن مشغول
که فلان ژاژخای می خاید.ناصرخسرو.
ژاژخای. ( اِخ ) لقب طیان شاعر. رجوع به ژاژخا و طیان شود.

معنی کلمه ژاژخای در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - خاینده گیاه موسوم به ژاژ ۲ - بیهوده گوی ترفندباف .
لقب طیان شاعر است .

جملاتی از کاربرد کلمه ژاژخای

سخت جانی عمر صرف ژاژخایی‌ کردن‌ست همچو سوهان پای تا سر وقف دندان خودیم
به ترهات تو عرفی خوشند دانایان ندیده ام به جهان چون تو ژاژخای خوشی
ورنه معلوم هر کسست که من مرد کی ژاژخای و کشخانم
زحرف پوچ صائب صبر نبود ژاژخایان را زبرگ کاه آتش در نهاد کهربا افتد
ژاژخایی هنر دندانش هزل دستور لب خندانش
بچه هایِ زمانه رند شدند بی ثمر دان تو ژاژخایی را
جهان پوچ بهشتی است ژاژخایان را ز شوره زار کجا موجه سراب شود
هین برو ای کنده پیر ژاژخای کاشکی بودی به من حکم از خدای
کو یکی فاضل که خارش نیست مشتی ریش گاو کو یکی صالح که خصمش نیست قومی ژاژخای
اگر لب گشایی به حکمت گشای مشو همچو بی حکمتان ژاژخای