ژاژخا

معنی کلمه ژاژخا در لغت نامه دهخدا

ژاژخا. ( نف مرکب ) ژاژخای. بیهوده گوی. بیهده گوی. ول گوی. هرزه درای. هرزه گوی. هرزه سرای. هرزه لای. لک درای. خام درای. کسی که سخن بی معنی و بی فایده گوید. یافه گو. یاوه سرای. یاوه گو. || مِهْذار. هَذر. پرگوی. پرچانه. درازنفس. پُرنفس. مِکْثار. ورّاج ( در تداول عوام ) :
گفت ریمن مرد خام لک درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای.لبیبی.وی از خشم برآشفت و مردکی پُرمنش و ژاژخای و بادگرفته بود. ( تاریخ بیهقی ص 337 ).
گاو خاموش نزد مرد خرد
به از آن ژاژخای صد بار است.ناصرخسرو.ز بهر چیز بیحاصل نرنجی به بود ایرا
بسی بهتر سوی دانا ز مردژاژخا ابکم.ناصرخسرو.پاک مردان چو ماهیندخموش
ژاژخایان خلق چون عصفور.ناصرخسرو.ز خوشه چینی کشت نیاز هست عدوت
خمیده پشت و شکم خوار و ژاژخای چو داس.کمال اسماعیل.این سیاه اسرار تن اسپید را
بت پرستانه بگیر ای ژاژخا.مولوی.جمع آمد صدهزاران ژاژخا
حلقه کرده پشت پا بر پشت پا.مولوی.تأمل کنان در خطا و صواب
به از ژاژخایان حاضرجواب.سعدی ( بوستان ).روشن درون و تفته دل و گرم و ژاژخای
آتش نهاد و خاکی و معمور دودمان.خواجو ( در وصف حمام ).
ژاژخا. ( اِخ ) ژاژخای. لقب طَیّان شاعر. رجوع به طیّان شود :
صبح حَسّان مصطفائی کو
تا ثناهای غم زدا آرد
زانکه مقبول مصطفی نشود
آنچه طیان ژاژخا آرد.انوری.

معنی کلمه ژاژخا در فرهنگ معین

(ی ) (ص فا. ) بیهوده گوی .

معنی کلمه ژاژخا در فرهنگ عمید

کسی که سخن بیهوده و بی معنی بگوید، بیهوده گو، یاوه سرا: تٲمل کنان در خطا و صواب / بِه از ژاژخایان حاضرجواب (سعدی۱: ۱۵۴ ).

معنی کلمه ژاژخا در فرهنگ فارسی

لقب طیان شاعر است .
( صفت ) ۱ - خاینده گیاه موسوم به ژاژ ۲ - بیهوده گوی ترفندباف .

معنی کلمه ژاژخا در ویکی واژه

بیهوده گوی.

جملاتی از کاربرد کلمه ژاژخا

بدو گفت کای دیو وارونه رای ز خیره چرا گشته‌ای ژاژخای
نفس خسیس دایم کار خسیس جوید پیوسته زنده باشد آتش به ژاژخایی
تا تیشه‌ات به پا نخورد ژاژخا مباش دندان دمی که پیش فتد لب‌گزنده است
مرا به آتش سوزنده رحم می آید که زندگانی خود صرف ژاژخایی کرد
مفرسای با تیره‌رایی درون را میالای با ژاژخایی دهان را
لعنت به روز باد و بر این نامه‌های روز وین رسم ژاژخایی و این قوم ژاژخای
سخن چین، سخن ها به او باز گفت از آن ژاژخایی چوگل برشکفت
بدو گفت سام ای دد ژاژخای در این جایگه هرزه کمتر سرای
بدو گفت کای خیره بدگمان به زه کرده از ژاژخانی کمان
بگفت ای زن مرا دیگر مده پند زبان ژاژخای خویش بربند