چینی
معنی کلمه چینی در لغت نامه دهخدا

چینی

معنی کلمه چینی در لغت نامه دهخدا

چینی. ( حامص ) چیدن در تمام معانی. رجوع به چیدن شود.
- اسباب چینی ؛ تهیه مقدمات عملی علیه کسی. توطئه.
- انگورچینی ؛ انگور چیدن.
- خبرچینی ؛ خبرگزاری. سخن چینی. نمّامی.
- دینارچینی ؛ برچیدن و جمع آوردن دینارهای پراکنده بر زمین.
- راسته چینی ؛ در اصطلاح حروف چینان و مطابع، چیدن صفحات بدون حواشی و پاورقی و زیرنویس و بدون گذاردن علامات و شماره ها در متن و حاشیه است. مرتب کردن حروف در صفحاتی که مشتمل بر متنی بدون حواشی و زیرنویس است.
- || در اصطلاح بنائی ، در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار و بی پیشامدگی و فرورفتگی برآوردن آن.
- سنگ چینی ؛ محصور کردن محلی با سنگ. برآوردن دیواری یا بنایی یا دیوار چاهی با سنگهای خرد و درشت.
- کهنه چینی ؛ برچیدن کهنه و ژنده از کویها.
- لقمه چینی ؛ کهنه چینی.
- مقدمه چینی ؛ ترتیب دادن پیش درآمد کلام.
- نکته چینی ؛ مضمون های باریک و دقیق عنوان کردن. در کلام آوردن لطائف و دقایق مضامین.
چینی. ( ص نسبی ) از مردم چین. از چین. اهل چین :
سرای تو پرسرو و پر ماه و پر گل
ز یغمائی و چینی و خلخانی.فرخی.همه ترکان چین بادند هندوش
مباد از چینیان چینی بر ابروش.نظامی.بیاد آید آن لعبت چینی ام
کند خاک در چشم خودبینی ام.سعدی ( بوستان ). || منسوب به سرزمین چین.
- چینی پرند ؛ پرند چینی. پرنیان و حریر بافته در چین. پارچه ابریشمینی که در چین کنند :
مرا شاه ایران فرستد به هند
بچین آیم از بهر چینی پرندفردوسی.گر از کابل و زابل و مرز هند
شود روی گیتی چو چینی پرند.فردوسی.فرستاد نزدیک دانای هند
بسی اسب و دینار و چینی پرند.فردوسی.پریزادگان رزم را دلپسند
بپولاد پوشیده چینی پرند.عنصری.نظامی بباغ آمد از شهربند
بیارای بستان به چینی پرند.نظامی.در ارتنگ این نقش چینی پرند
قلم نیست بر مانی نقشبند.نظامی.- || شمشیر چینی. شمشیر ساخت چین.
- چینی تاج ؛ که تاج ساخت چین دارد :
شاه رومی قبای چینی تاج
جزیتش داده چین و روم خراج.نظامی.- چینی حریر ؛ حریر که در کشور چین بافند :
بفرمودتا پیش او شد دبیر

معنی کلمه چینی در فرهنگ معین

(اِ. ) نوعی از گل نسرین .
(ص نسب . ) ۱ - اهل چین . ۲ - هر چیز ساخته شده در چین . ۳ - ظروف آبگینه که در قدیم از چین می آوردند.

معنی کلمه چینی در فرهنگ عمید

۱. مربوط به چین.
۲. از مردم چین.
۳. تهیه شده در چین.
۴. (اسم ) ظرف هایی که از خاک مخصوصی موسوم به کائولن ساخته می شود. &delta، چون این خاک ابتدا در چین به دست آمده به این اسم نامیده شده.
۵. (اسم ) نوعی خاک از اقسام خاک رس که بیشتر آن از کائولینیت تشکیل یافته و چون خوب قالب گیری می شود و با پخته شدن در آتش سفید می شود، برای ساختن ظروف به کار می رود.

معنی کلمه چینی در فرهنگ فارسی

زبان چینی . زبان مردم چین و آن اصلا زبان یک هجایی است . ارزش دستوری هر (( یک هجایی ) ) طبق موقع وی در جمله تغیر میکند و بنابرین ممکن است اسم صفت یا فعل گردد . با تشخیص موقع ( یک هجایی ) در جمله و معرفت اصوات مفهوم جمله ها و عبارتها را درک میکنند . یا خط چینی الفبایی که چینیان بکار میبرند و آن طبق روایت اختراع امپراتور چین فوهی است . هر حرف چینی اساسا متشکل است از یک ریشه یا (( کلید ) ) و یک (( فونتیک ) ) . امروزه غالبا توافق دارند که همه حروف فرهنگ چینی را از ۲۱۴ کلید استخراج کنند .
ظرفهای که ازخاک کائولن ساخته شودابتدادرچین بود
( صفت ) منسوب به چین . ۱ - از مردم چن اهل چین . ۲ - هر چیز ساخته شده در چین . ۳ - ظرف آبگینه ( که در قدیم از چین می آوردند ) .
نوعی ظرف شکستنی که از گل و به طرز مخصوص سازند و در کوره پزند .

معنی کلمه چینی در فرهنگستان زبان و ادب

{porcelain} [هنرهای تجسمی] لعابینه ای که در حرارت بالا پخته می شود و به دلیل ظرافت لعاب کاری شفافیت پوسته های صدفی را پیدا می کند

معنی کلمه چینی در دانشنامه عمومی

چینی (آق سو). چینی ( به لاتین: Çiyni ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان آق سو واقع شده است. چینی ۸۷۳ نفر جمعیت دارد.
چینی (اوجار). چینی ( به لاتین: Çiyni ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان اوجار واقع شده است.
معنی کلمه چینی در فرهنگ معین

معنی کلمه چینی در دانشنامه آزاد فارسی

چینی (Chinese)
گروه های بومی ساکن چین و تایوان و دیگر کسان با تبار چینی. چینی ها بیش از ۲۵ درصد کل جمعیت جهان را تشکیل می دهند. زبان چینی (یا ماندارین) رایج ترین زبان از خانوادۀ زبان های چینی ـ تبتی است. سنت های چینی بسیار باستانی اند و تعداد زیادی از آن ها لااقل به ۳ هزار سال پیش از میلاد می رسند. ازجملۀ این سنت ها می توان به گستره ای از فلسفه ها و ادیان، ازجمله آیین کنفوسیوس، آیین تائو، و آیین بودا، اشاره کرد. تقدیس نیاکان، و همچنین وجود روستاهای پدرتبار، از مشخصات دیرپای فرهنگ چینی بوده اند. خانواده، گسترۀ واحد سنّتی نظام خویشاوندی چین به حساب می آمده و شکل آرمانی آن گردهم آمدن پنج نسل بود. ازجملۀ تلاش های جدید جمهوری خلق چین می توان به محدودیت اجرای سنت های کهن و محدودکردن تعداد فرزندان به یک نفر برای هر زوج اشاره کرد. اکثریت چینی ها از راه کشاورزی امرار معاش می کنند و به کشت برنج در مزارع آبی در جنوب و ارزن و گندم در شمال مشغول اند. بسیاری از چینی ها نیز در حال حاضر در بخش های تجاری، صنعتی و دستگاه دولت کار می کنند. نوادگان مهاجران چینی در سراسر آسیای جنوب شرقی، نواحی اقیانوس آرام، استرالیا، امریکای شمالی و جنوبی و اروپا دیده می شوند. در چین، اقلیت هایی با زبان های غیرچینی متعلق به خانوادۀ زبان های چینی ـ تبتی (همچون تبتی، همونگ، و جوانگ) نیز وجود دارند. برخی از مردم چین به زبان هایی سخن می گویند که به خانواده های آلتایی (نظیر اویغوری، مغولی و منچو) و هندواروپایی (نظیر روسی) تعلق دارند؛ در شمال شرقی چین، کره ای ها نیز به سر می برند. چینی ها در دوره های طولانی زیر سلطۀ خاندان های مغولی (۱۲۷۱ـ ۱۳۶۸) و منچو (۱۶۴۴ـ۱۹۱۱) بودند.

معنی کلمه چینی در ویکی واژه

(مواد): گِل سفید پخته و لعاب داده شده که از آن بشقاب، فنجان، و دیگر ظروف و اشیای زینتی می‌سازند. هر نوع ظرف یا قطعات تزیینی و صنعتی، که با این گِل ساخته می‌شود.
نوعی از گل نسیرین‌‌.
اهل چین، زبان کشور چین، هر چیز ساخته شده در چین.
ظروف آبگینه که در قدیم از چین می‌آوردند.

جملاتی از کاربرد کلمه چینی

دلم مشکن مبادا نقش بندد شکل بیدادت زموی چینی اینجا خامهٔ تصویر می‌جوشد
مگر آرد در آن میان به شمار صحن ماهیچه، چینی مودار
سکندر چو آواز چینی شنید قبای کژآگن به چین درکشید
زین‌ چمن حاصل‌ عشاق همین‌بس‌ که‌ چو رنگ چینی از خود شکنی زینت دامان کردند
آخر شکست چینی دل بر ترنگ زد موی نهفته سر ز خمیرم ‌کنون ‌کشید
چین در حال گسترش قلمرو خود در آسیای مرکزی بود و اخشیدها را تحت نفوذ خود درآورد. در سال‌های ۶۵۰–۶۵۵ پس از میلاد، ورخومان توسط چینی‌ها به عنوان "پادشاه کانگ جو" (سغد) و فرماندار آن شناخته شد، همان‌طور که توسط تواریخ چینی گزارش شده است:
ز خوشه چینی این چهره های گندم گون سفید را به نظر یک جو اعتبار نماند
در لوح عدم نهان بود نقش وجود چینی، حبشی هر آنچه در امکان بود
صدای کاسه چینی به گوش نکته‌شناس حکایتی بود از کاسه سر فغفور
نخواهد شد سیاهی از جبین اخترم زایل شب عاشق به موی ‌کاسهٔ چینی سحر دارد
سرخی خون بر زمین نماید چونانک برقع چینی به چهر خاور سلطان