چیزی

چیزی

معنی کلمه چیزی در لغت نامه دهخدا

چیزی.( اِ ) ( مرکب از چیز + ی ) شی ٔ. || کمی. قدری. مقداری. و چون با عدد بکار رود مترادف با عدد مجهول «اند» افتد؛ یعنی مبلغ یا مقدار یا مقداری بیشتر : کوه قارن ناحیتی است که مر او را ده هزار و چیزی ده است. ( حدود العالم ). گفت دهاقین را سخنان حکمت باشد ما را از آن چیزی بگوی. ( تاریخ سیستان ).
- چیزی شدن ؛ عنوانی یافتن. موجودیت یافتن. اهمیت و اعتبار گرفتن :
هیچکس از پیش خود چیزی نشد
هیچ آهن خنجر تیزی نشد
هیچ حلوائی نشد استادکار
تا که شاگرد شکرریزی نشد.؟
چیزی. ( اِخ ) رجوع به طایفه ملکشاهی شود.

معنی کلمه چیزی در فرهنگ فارسی

شیئی . یا کمی . قدری . مقداری .

معنی کلمه چیزی در دانشنامه عمومی

چیزی (ترانه). «چیزی» ( به انگلیسی: Something ) تک آهنگی از بیتلز است که در سال ۱۹۶۹ میلادی منتشر شد. این تک آهنگ در آلبوم ابی رود ( آلبوم ) قرار داشت.

معنی کلمه چیزی در ویکی واژه

qualcosa

جملاتی از کاربرد کلمه چیزی

و گفت: تصوف آنست که بنده در هر وقتی مشغول به چیزی بود که در آن وقت آن اولیتر.
هر آن چیزی که آید در حضورش منور گردد از فیض شعورش
در آب کند گردن و در آب بروید گوییکه همی چیزی در آب بجوید
دهد حق «ان تحبوا» را بسیرش که آنچیزی که خواهد نیست خیرش
زنان را این رموز اینجا شده فاش ترا خود نیست چیزی جز که نقّاش
این کتاب که منتسب به علی بن الحسین است، از بین رفته است. چیزی که به جا مانده قسمتی است که فرزندش باقر از قول پدرش نقل می‌کند و با این عبارت آغاز می‌شود که «در کتاب علی بن الحسین چنین یافتم…». در ادامه، باقر صفات اولیای خدا را از قول پدرش برمی‌شمارد.
صد هزاران به تمنای تو چون اسماعیل واله و کشته و حیران تو بی چیزی نیست