چگر
معنی کلمه چگر در فرهنگ معین
معنی کلمه چگر در فرهنگ عمید
معنی کلمه چگر در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه چگر
بی خون چگر گهر فشاندی و کنون لعلی بهزار خون دل زو بچکد
نقل است که خلیفه دیگر بنشست، معتقد سفیان بود چنان افتاد که سفیان بیمار شد خلیفه طبیبی ترسا داشت. سخت استاد و حاذق. پیش سفیان فرستاد تا معالجت کند. چون قاروره او بدید گفت: این مردیاست که از خوف خدای چگر او خون شده است و پاره پاره از مثانه بیرون میآید. پس آن طبیب ترسا گفت در دینی که چنین مردی بود آن دین باطل نبود.
چون سینهٔ تو گشت لگد کوب اسبها خون چگر ز داغ تو جاری به سینه هاست
گوزی خوشلوق یوزی گور مز، تنی آسوده لوق بیلمز دیریکن جان چگر القصه ملک و مال جویاسی
بناز دار چگر گوشۀ ضمیر مرا که من به خون دلش پروریده ام نه به شیر
خورشید قیامت چگر تشنه لبان را سیراب ز افشردن دامان ترم کرد
آنکه خواند با چگر عاشق غریب کی شود در نغمه همچو عندلیب
زر زر و صوت چگر چون عود نیست هر چگرچی حضرت داود نیست
اگر مهر پسر حاصل کنی تو چگر خوردن بسی در دل کنی تو
میان حجره ز سوز جگر، چو نی نالید چگر کباب شود بهر ناله های رضا