معنی کلمه چکاوک در لغت نامه دهخدا
هر چکاوک را رُسته زبر سر کلهی
زاغ در باغ گرفته به یکی کنج پناه.منوچهری.تا چکاوک بست موسیقار بر منقار خویش
ارغنون بسته ست بلبل بر درخت ارغوان.امیر معزی ( از جهانگیری ).بنگر به هوا بر به چکاوک که چه گوید
خیر و حسنت بادا خیرات و حسان را.سنایی.صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمه هزار آوا.خاقانی.نوای چکاوک به از بانگ رود
برآورده با دشتبانان سرود.نظامی.به گوش اندرش از هوای تموز
نوای چکاوک نیامد هنوز.نظامی.و رجوع به چاوک و چکاو و چکاوه و چکوک و قبره و ابوالملیح شود. || نام نوایی است از موسیقی. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نام لحنی و آهنگی از دستگاههای موسیقی ایرانی. پرده ای از موسیقی. چغان و چغانه و چکاو :
زده به بزم تو رامشگران به دولت تو
گهی چکاوک و گه راهوی گهی قالوس.منوچهری.نوا گرنوای چکاوک بود
چو دشمن زند تیر ناوک بود.نظامی.از نوای چکاوک اندر کوه