معنی کلمه چون در لغت نامه دهخدا
بر که و بالا چو چه ؟ همچون عقاب اندر هوا
بر تریوه راه چون چه ؟ همچو بر صحرا شمال.شهید بلخی ( در صفت اسب ).بشوی نرم هم بزر و درم
چون بزین و لگام تند ستاغ.شهید بلخی.چون برگ لاله بوده ام و اکنون
چون سیب پژمریده بر آونگم.رودکی.پیش تیغ تو روز صف دشمن
هست چون پیش داس نو کرپا.رودکی.چون گل سرخ از میان پیلغوش
یا چو زرین گوشوار از خوب گوش.رودکی.دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد
بر یکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن.رابعه قزداری.روزم از دردش چون نیم شب است
شبم از یادش چون شاوغرا. ابوالعباس.شب وصال تو چون باد بی وصال بود
غم فراق تو گوئی هزار سال بود.خسروانی.نه چون خسروانی نه چون تو بتا
بت و برهمن دید مشکوی و گنگ.خسروانی.صفرای مرا سود ندارد نلکا
درد سر من کجا نشانه علکا
سوگند خورم بهرچه دارم ملکا
کز عشق تو بگداخته ام چون کلکا.ابوالمؤید بلخی.چون یکی جغبوت پستان بند اوی
شیر دوشی زو بروزی یک سبوی.طیان.یاری گزیدم از همه مردم پری نژاد
زآن شد ز پیش چشم من امروز چون پری.دقیقی.ای روی تو چون باغ و همه باغ بنفشه
خواهم که بنفشه چنم از زلف تو یک مشت.دقیقی.یکی چون حقه ای از زر خفچه ست
یکی چون بیضه ای بینی ز عنبر.دقیقی.دوست با قامت چون سرو بمن بر بگذشت
تازه گشتم چو گل و تازه شد آن مهر قدیم.معروفی بلخی.بقای او بمعنی قول باری
بقای دشمنان چون بیت راجز.بدیع بلخی.گوئی خدایش از می چون لعل آفرید
یا دایگانش داده ز یاقوت سرخ شیر.منجیک ترمذی.