معنی کلمه چوله در لغت نامه دهخدا
جلایر گاه کج گه چوله آید
به استقبال رکن الدوله آید.قائم مقام ( جلایرنامه ، از آنندراج ).- چوله شدن ، چپ و چوله شدن ؛ کج و کوله گشتن. چون فانوس تا شدن. چهار چنگولی شدن. کج و کوله گشتن. ( از فرهنگ عامیانه ).
چوله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) جانوری است که خارهای دو رنگ دارد و چون قصد او کنند خود را جمع کند وحرکت دهد. آن خارها مانند تیر پران شوند و بهرجا رسند فروروند و مجروح کنند و آن را اسغر، اسغرنه و سغرنه و اسکرنه و سکرنه وتشی خوانند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). در جنوب ایران خارپشت را گویند. ( فرهنگ نظام ).خارپشت بزرگ که خارهایش بلند و نوک تیز و دو رنگ است. خارپشت کلان. سیخول. ( یادداشت مؤلف ) :
گرچه دارد ز اعتراض جهول
سینه پر تیر طعنه چون چوله
لیک نزدیک من چنان باشد
که سگ از دور میکند دوله.نزاری قُهِستانی ( از آنندراج ).
چوله. [ ل َ ] ( اِخ ) نام قومی است از ترک. ( غیاث اللغات ).
چوله. [ ل َ / ل ِ ] ( از اتباع ) چاله و چوله. از اتباع است. رجوع به هریک از دو کلمه شود.