معنی کلمه چوز در لغت نامه دهخدا
عضو دو است چوز و کون ، نیست در این چرا و چون
کون ز پی خواص دان ، چوز برای جمهره.سوزنی.طرفه که در وقت سفر کردنش
مهر زند بر در چوز زنش.سوزنی.گر زنی چوزش نهی چیزش بده
بشنو این از من که کار افتاده ام
گادن مفتی نمی ارزد بهیچ
من زن مفتی مکرر گاده ام.یغمای جندقی ( ازفارسنامه ناصری ).|| بوته گیاهی است بغایت سفید وشبیه است بدرمنه که آن را ژاژ و چغز هم خوانند. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ نظام )( ناظم الاطباء ). || تذرو را گویند که خروس صحرائی است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). اما به این معنی مصحف چور است. ( حواشی برهان ).