چوبکی

معنی کلمه چوبکی در لغت نامه دهخدا

چوبکی. [ ب َ ] ( ص نسبی ، اِ مرکب ) نوکر عسس و داروغه و امثال آن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). نوکر پاسبانان. کهتر پاسبانان. عسس. ( یادداشت مؤلف ) :
بهرام دگرکه هست چوبین
از چوبکیانت ای شه دین.محسن تأثیر ( از آنندراج ).|| مهتر و ریش سفید پاسبانان. ( برهان ). مهتر و بزرگ پاسبانان شب. ( ناظم الاطباء ). مهتر پاسبانان. چوبک زن. ( فرهنگ فارسی معین ). || چوبدار. ( آنندراج ). || چوب زین. ( ناظم الاطباء ). || چوبک فروش. رجوع به چوبک و چوبک زن شود.

معنی کلمه چوبکی در فرهنگ معین

( ~. ) (ص نسب . ) ۱ - مهتر پاسبانان ، چوبک زن . ۲ - نوکر عسس و داروغه .

معنی کلمه چوبکی در فرهنگ عمید

=چوبک زن

معنی کلمه چوبکی در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - مهتر پاسبانان چوبک زن . ۲ - نوکر عسس و داروغه .

جملاتی از کاربرد کلمه چوبکی

شطرنج چه بود؟ چوبکی چند، ولی از لعل تو چون عود قماری گردد
دلشد آسیمه ز چشمت بسوی زلف که خلق کج کند ره چوبکی مست ببازار افتد
شهی که چوبکی در گهش چو تیر خدنگ به قلب خصم زند خویش را تن تنها