معنی کلمه چهار پایه در لغت نامه دهخدا
این ز نصرت زده سه پایه بخت
فلک آن را چهارپایه تخت.نظامی. || نوعی وسیله برای نشستن و آن معمولاً سطحی است از تخته ، متکی بر چهارپایه چوبی و پایه ها در انتها با قطعات چوب بهم پیوسته ، و کمتر از یک گز بلندی دارد تا بر آن همچون صندلی توان نشستن. پایه ها گاهی بر سطح عمودند و گاهی مورب هستند چنانکه مجموعاً بشکل هرم ناقصی درآیند. چهارپایه فلزی نیز بتازگی متداول شده است و نوعی از آن هست که بیش از معمول ارتفاع دارد تا چون برفراز آن روند به قسمتهای فوقانی دیواریا سقف و غیره دست یابند، یا برفراز آن گلدان و اشیاء دیگر نهند تا نمایان تر باشد.
- به چهارپایه بستن ؛ بستن به نیمکتی چهارپایه دار برای آزار و شکنجه.
|| تخت خواب. در تداول عامه عربهای جنوب ایران و کشور عراق «چل پایه ». || چهارپا. چارپا. ستور. که قوائم چهار دارد: تَنَغﱡش ،لرزیدن و جنبیدن مرغ و چهارپایه و جز آن بجای خود. صاحب تاج العروس در برابر این لغت «هامة» آورده است ،در این عبارت : کل طائر او هامة تحرک فی مکانه فقد تنغش. و هامة به معنی خزنده و گزنده و ستور است. رجوع به چهارپایه شود.