معنی کلمه چهارطاق در لغت نامه دهخدا
شخص پنجم به شاه انجم گفت
کای فلک با چهارطاق تو جفت.نظامی.دین را که چهارساق دادی
زینگونه چهارطاق دادی.نظامی.لاله در اکناف جویبار بر چرخ اخضر چهارطاق ساخته. فراش صبا از کارگاه روم و چین بر بساط بستان رزمه ها گسترده. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 100 ).
چو قطع گردد بیخ طناب دهر دورنگ
چهارطاق عناصر شود شکسته ستون.عبدالرزاق فیاض ( از بهار عجم ).|| جامه خواب. رختخواب. رجوع به چهارطاق افکندن شود.
چهارطاق. [ چ َ / چ ِ ]( اِخ ) ظاهراً نام دروازه ای بوده است در شهر کرمان : با دلیران لشکر و شاه مظفر متوجه کرمان شد. و تا دروازه چهارطاق عنان بازنکشیدند و از آنجا آتش جنگ اشتعال گرفت. ( تاریخ گزیده چ اروپا ص 631 ).
چهارطاق. [ چ َ ] ( اِخ )دهی است جزء دهستان اشتهارد بخش کرج شهرستان تهران ،58 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
چهارطاق. [ چ َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان ، 247تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات ، انگور، قیسی و یونجه است. شغل اهالی زراعت و گلیم بافی و جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
چهارطاق. [ چ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعه نو شهرستان شاهرود. 460 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات ، بنشن و انواع میوه و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. این ده از دو محل بالا و پائین تشکیل شده است ، یکی به چهارطاق سعیدآباد مشهور است و 280 تن سکنه دارد. و دیگری چهارطاق آقابزرگ شهرت دارد و سکنه آن 430 تن میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).