چندی

معنی کلمه چندی در لغت نامه دهخدا

چندی. [ چ َ ] ( ق مبهم ) چند. که مقدار مجهول غیرمعین باشد. ( برهان ). چند است ، یعنی یکچند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). هر مقدار نامعین و نامعلوم. بعضی و قدری. ( ناظم الاطباء ). عده ای :
همه لشکر چین بهم برشکست
بسی کشت و افکند و چندی بخست.فردوسی. || ( با یای نکره ) چند روزی. مدتی.( حواشی برهان ). دیری. مدتی. مدتی طویل. زمانی چند :
چندیت مدح گفتم و چندی عذاب دید
گر زانک نیست سیمت باری شمم فرست.منجیک ترمذی.چو چندی برآمد بر این سالیان
ببد سرو بالاستبرش میان.دقیقی.بتازید چندی و چندی شتافت
زمانه بدش مانده او را نیافت.فردوسی.پراندیشه دل گیو را پیش خواند
وز آن خواب چندی سخن ها براند.فردوسی.بگشت اندرین نیز چندی جهان
همی بودنی داشت اندر نهان.فردوسی.ستودش بسی شاه و چندی نواخت
ببایست او کارها را بساخت.اسدی ( گرشاسبنامه ص 205 ).گفتم آهن دلی کنم چندی
ندهم دل بهیچ دلبندی.سعدی ( طیبات ).چندی بر این آمدلطف طبعش را ( لطف طبع دوست سعدی را ) بدیدند و حسن تدبیرش را بپسندیدند. ( گلستان سعدی ص 37 ).
بدارید چندی کف از دامنش.
وگر می گریزد ضَمان برمَنَش.سعدی ( بوستان ).شنیدم که در حبس چندی بماند.سعدی ( بوستان ).یکچند بخیره عمر بگذشت
من بعد بر آن سرم که چندی.سعدی ( ترجیعات ). || مبلغی. یک مبلغ :
فریبرز کاووس را تاج زر
فرستاد و دینار چندی گهر.فردوسی.
چندی. [ چ َ ] ( حامص ) کمیت. مقدار. چندائی. «هندسه چیست :دانستن اندازه ها و ( چندی ) یک از دیگر». ( التفهیم ). «و دیگر علم ریاضیست و اندر وی تشویش و اختلاف کم افتد. زیرا که از جنبش و گردش دور است و موضوع وی چون بجمله گیری «چندی » است و چون بتفصیل گیری «اندازه و شمار» است. ( دانشنامه علائی ص 71 ). یکی آنکه جوهر را بسبب وی اندازه برافتد و قسمت بود و کمی و بیشی بود و این را «چندی » خوانند و بتازی «کمیت ». ( دانشنامه علائی ص 85 ). و حیوان که عام تر است از مردم و خاص تر است از جسم ، و همچنین شمار که خاصتر است از چندی ، و عام تر است از جفت.... ( دانشنامه علایی ص 14 ). نخستین فصل اندر چندی علمهای حکمت. ( دانشنامه علائی ص 68 ).

معنی کلمه چندی در فرهنگ معین

(چَ ) (ق . ) یک چند.

معنی کلمه چندی در فرهنگ عمید

۱. مدتی.
۲. تعدادی، عده ای.
۳. مقداری.
اندازه، مقدار، کمیت.

معنی کلمه چندی در فرهنگ فارسی

۱ - اندازه مقدار . ۲ - کمیت مقابل چونی کیفیت .
کمیت . مقدار . چندائی .

معنی کلمه چندی در ویکی واژه

یک چند.

جملاتی از کاربرد کلمه چندی

چندین اکسیداز وجود دارد که می‌توانند اکسیژن را به یون‌های هیدروژن حاصل از مواد شیمیایی مختلف داخل سلول متصل کنند و پراکسید هیدروژن تولید کنند. پراکسید هیدروژن ماده‌ای به شدت اکسید کننده است و به همراه کاتالیز استفاده می‌شود. کاتالاز آنزیم اکسیداز دیگری است که به مقدار زیاد در پراکسیزوم وجود دارد تا بسیاری از مواد که می‌توانند برای بدن سمی باشند را اکسید کند. مثلن نیمی از الکل مصرفی را پراکسیزوم‌های سلول‌های کبدی بدین طریق سم زدایی می‌کند.
زیرا که ز روزگار روزی چندی بر تو شمرند و بس به خاکت فکنند
بتی دارد در این پرده بتی زیبا ولی مرده مکش اندر برش چندین که سرد و زمهریر است او
تو چندین چه رانی زبان بر گزاف ز دارا شدستی خداوند لاف
سقف گفت کاین نیست کاری گران که پیش از تو بودند چندی سران
مرکزی شهرستان ملکان است که در سه کیلومتری شرق این شهر ملکان قرار گرفته است این روستا که طی چندین سال گذشته بر اثر توسعه زیاد و مهاجرت از حالت روستا خارج گردیده است.
ایالت آلاباما دارای چندین تیم ورزشی حرفه‌ای و نیمه‌حرفه‌ای است.
تعالی الله تعالی الله درون چرخ چندین مه پر از حورست این خرگه نهان از دیده اعمی
و بمثقال ذره‌ای سعی در تغییر و تبدیل اوقاف ننماید و از رایزنان بدسیرت فاسد عقیدت تقریر این معنی قبول نکند که ایشان بجهل و غفلت در خون و جان و ایمان خویش سعی میکنند. و خبر ندارند که دعای بد چندین هزار مستحق مظلوم که همه اهل خیر و صلاح باشند کدام عاقل اختیار کند و همت ارواح چندین هزار بانی خیر کدام معتقد در عقب خویش روا دارد؟
درین صحرا که ره زو نیست بیرون به هر چه آید مکن چندین جگر خون
همی‌بود با شرم چندی قباد ز نفرین مزدک همی‌کرد یاد
یک بحث تجربی خوب در مورد چندی‌سنجش (کوانتیفیکیشن) تلف لیزر در کتابی توسط ووب. کِشنِر آورده شده‌است.
تنها یک گونه بازار سیاه نیست بلکه چندین گونه بازار سیاه وجود دارد و این بازارها در همه جا هستند و می‌توانند فعالیت کنند چه در کشور‌های رو به رشد و چه در کشورهای رشد‌یافته.
مشو چندین بلند از خاک قصر خود تماشا کن که قیصر رفت بر باد فنا بر قصر و ایوانش
غرض چون حال خلق این است چندی زبان را در بیان بایست بندی