معنی کلمه چمین در لغت نامه دهخدا
چاره نبود هم جهان را از چمین
لیک نبود آن چمین ماء معین.مولوی ( از جهانگیری ).بود بیحد آن چمین [ بول خر ] نسبت بدو [ مگس ]
آن نظر کو بیند او را راست ، کو.مولوی.رجوع به چامیز و چامین و چمیز و کمیز شود. || غایط را نیز گویند. ( برهان ). غایط و آنرا چامین نیز گویند. ( از جهانگیری ). غایط. ( ناظم الاطباء ). غایط و سرگین و کثافاتی از این قبیل :
بلبلان را جای میزیبد چمن
مر جعل را در چمین خوشتر وطن.مولوی ( از جهانگیری ).رجوع به چامین و چامیز و چمیز و کمیز شود. || محل کثافت و سرگین است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).