معنی کلمه چلیپا در لغت نامه دهخدا
آن زاغ را نگه کن چون می پرد( ! )
مانند یکی قیرگون چلیپا.عماره مروزی ( از فرهنگ اسدی ).به هامون سپاه و چلیپا نماند
به دژها صلیب و سکوبا نماند.فردوسی.که اوریغ بد نام آن شارسان
بدو در چلیپا و بیمارسان.فردوسی.چو بر جامه ما چلیپا بود
نشست اندر آیین ترسا بود.فردوسی.چو مهر از بر نامه بنهاد گفت
که با من مسیح و چلیپاست جفت.فردوسی.بود تا مایه ایمان شهادت
بود تا قبله ترسا چلیپا.فرخی.بندد کمر وسجده کند زلف سیاهش
چون از لب و انگشت کند شکل چلیپا.معزی.گر چلیپا داشتی آواز درد
هفت زنار از نهان دربستمی.خاقانی.به دست آرم عصای دست موسی
بسازم زان عصا شکل چلیپا.خاقانی.عیسی به مناجات به تسبیح خجل گشت
ترسا ز چلیپا و ز زنار برآمد.عطار.رجوع به چلیپاوش و چلیپاخم و چلیپا کردن و صلیب شود. || آنچه به شکل دار از طلا و نقره سازند و ترسایان بر گردن آویزند و بر سر او زنارنیز نصب کنند. ( ناظم الاطباء ). || سه گوشه ای باشد که براهمه و هنود از طلا و نقره و امثال آن سازند و به رشته زنار کشند. ( برهان ). سه گوشه شکلی از زر و نقره و مس و چوب و امثال آن که براهمه در زنار اندازند. ( از شرفنامه منیری ). سه گوشه ای که هنود و براهمه از طلا و نقره سازند و به رشته زنار کشند. ( ناظم الاطباء ) :