چلی

معنی کلمه چلی در لغت نامه دهخدا

چلی. [ چ ِ ] ( حامص ) به معنی حمق و بی عقلی. ( غیاث ازجهانگیری ) ( آنندراج ). خلی. چلمنی. احمقی و دیوانگی ، ابلهی. سفاهت. و رجوع به چلی کردن شود. || بعضی به معنی نامردی نوشته اند. ( غیاث ) ( آنندراج ).
چلی. [ چ ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان که در 11 هزارگزی جنوب باختری لنده و 72 هزارگزی شمال راه شوسه بهبهان واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش ازچشمه. محصولش غلات ، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت وحشم داری ، صنایع دستی زنان بافتن قالی ، قالیچه ، گلیم و جوال و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفه طیبی میباشند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

معنی کلمه چلی در فرهنگ معین

(چِ ) (حامص . ) ۱ - احمقی ، بی عقلی . ۲ - دیوانگی ، سفاهت .

معنی کلمه چلی در فرهنگ فارسی

۱ - احمقی بیعقلی . ۲ - دیوانگی سفاهت .
دهی از دهستان طبیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان

معنی کلمه چلی در ویکی واژه

احمقی، بی عقلی.
دیوانگی، سفاهت.

جملاتی از کاربرد کلمه چلی

زین چار بسیط چون چلیپا ترکیب موحدان برون باد
قِسّیس‌وار بر تن از آن حلقه حلقه‌ها شکل صلیب و نقش چلیپا نهاده‌ای
از باشگاه‌هایی که در آن بازی کرده‌است می‌توان به باشگاه فوتبال اسپتزیا، باشگاه فوتبال تورینو، باشگاه فوتبال لچه، باشگاه فوتبال پارما، باشگاه فوتبال برشا، باشگاه فوتبال کالیاری، باشگاه فوتبال تریستیانا، باشگاه فوتبال امپولی، باشگاه فوتبال جنوآ، باشگاه فوتبال آ.ث. میلان، و باشگاه فوتبال پرو ورچلی اشاره کرد.
نه همین آشفته مانده در قفس کاو را به پاست دام دیگر باد آن زلف چلیپا در قفس
از باشگاه‌هایی که در آن بازی کرده‌است می‌توان به باشگاه فوتبال لوگانو، باشگاه فوتبال اسپتزیا، باشگاه فوتبال پرو ورچلی، و باشگاه فوتبال چیتادلا اشاره کرد.
دل که به تسبیح داشت در خم زنار بست سر که به محراب بود پیش چلیپا نهاد
از باشگاه‌هایی که در آن بازی کرده‌است می‌توان به باشگاه فوتبال اینتر میلان و باشگاه فوتبال پرو ورچلی اشاره کرد.
نیست معشوقی همین زلف چلیپا داشتن دردسر بسیار دارد پاس دلها داشتن
بحمدالله به عشق او بجستیم از این تنگی که محراب و چلیپاست
شکسته خاطر از آنرو شدم که بر رویت شکست دست صبا طره چلیپا را
آلفا صلیب یک ستاره است که در صورت فلکی چلیپا قرار دارد.
ترسم که من از عشق تو شیدا گردم وز زلف چلیپای تو ترسا گردم
از دیر برون آمد ترسا بچه ای سرمست بر دوش چلیپائی خوش جام مئی بر دست
میل زلف تو به ترسایی است از آنک گه چلیپا گاه زناری شود