معنی کلمه چلک در لغت نامه دهخدا
چلک. [ چ ِ / چ ُ ] ( اِ ) کفچه دیگ را گویند. ( برهان ). کفچه دیگ. ( جهانگیری ) ( رشیدی ). کفچه و کفگیر. ( ناظم الاطباء ). || خنصر. ( ناظم الاطباء ). انگشت دست که میان انگشت وسطی و بنصر است. || انگشت کوچک. ( ناظم الاطباء ). انگشت بنصر و کوچکترین انگشت دست.
چلک. [ چ ُ ل َ ] ( اِ ) طناب ابریشمی باشد. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || کلافه رانیز گویند، خواه کلافه ریسمان و خواه کلافه ابریشم باشد. ( برهان ). کلافه ابریشم. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). کلافه ریسمان و یا ابریشمی. ( ناظم الاطباء ).
چلک.[ چ ُ ] ( اِ ) چمچه و ملاغه و ملعقه. ( ناظم الاطباء ).
چلک. [ چ َ ل َ ] ( ترکی ، اِ ) در ترکی ، به معنی کاسه چوبین. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || دلو برای کشیدن آب. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).
چلک. [ چ َ ل َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 99 هزارگزی ضیاء آباد و 9 هزارگزی راه شوسه واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 452 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار. محصولش غلات. نخود، عدس و لبنیات. شغل اهالی زراعت ، گله داری و بافتن جوال و ریسمان و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفه غیاثوند می باشند و در زمستان به قشلاق طارم میروند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
چلک. [ چ َ ل َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان شهرستان رشت که در 5 هزارگزی خاور کوچصفهان و یکهزار و پانصد گزی شمال راه شوسه کوچصفهان به لاهیجان واقع است. جلگه و معتدل است و 213 تن سکنه دارد. آبش از توشاجوب سفیدرود. محصولش برنج و صیفی. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
چلک. [ چ ِ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چلندر بخش مرکزی شهرستان نوشهر که در 15 هزارگزی خاور نوشهر و یکهزارگزی راه شوسه نوشهر به بابلسر واقع است ، دشت و معتدل و مرطوب است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه محلی. محصولش برنج و عسل. شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).