معنی کلمه چلبی در لغت نامه دهخدا
چلبی. [ چ َ ل َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان بزچاو بخش وفس شهرستان اراک که در 15 هزارگزی جنوب کمیجان بر سر راه نیمه شوسه کمیجان به اراک واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 556 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات ، ارزن ، ذرت ، بنشن ، پنبه ، انگور وقلمستان. شغل اهالی زراعت ، گله داری و قالی بافی و راهش نیمه شوسه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
چلبی. [ چ َ ل َ ] ( اِخ ) ( حسام الدین.. ) حسام الدین چلبی. چلبی افندی. ابن اخی ترک.عباس اقبال در کتاب «تاریخ مفصل ایران » ضمن شرح حال مولوی رومی و چگونگی نظم مثنوی در باره عزیزترین شاگردان جلال الدین محمد مولوی رومی چنین نگاشته است :
«حسن بن محمدبن اخی ترک ملقب و معروف به حسام الدین چلبی ( متوفی 683 هَ. ق. ) که جلال الدین محمد بلخی رومی فرزند بهاءالدین محمدبن حسن خطیبی بکری ( 604 -672 ) مثنوی معروف خود را به تشویق وی نظم کرده ، چه حسام الدین که میل و شوق مریدان مولانا را به قرائت منظومات عرفانی سنائی و شیخ عطار می دیده از مولانا درخواست کرده است که منظومه ای مثنوی به همان روش بگوید، و مولانا در مواقعی که حال و شوری داشته شش دفتر مثنوی را به وزن منطق الطیر عطار و الهی نامه سنایی گفته و حسام الدین آنها را نوشته است. مولوی مدتی قبل از سال 662 به نظم دفتر اول مثنوی شروع کرده ولی همین که آن دفتر را به انجام رسانده به مناسبت فوت زوجه حسام الدین در سال 662، دو سال از ادامه آن کار خودداری نموده و در 664 دنبال آن را گرفته است. ( تاریخ مفصل ایران ، تألیف عباس اقبال ص 535 و 536 ). استاد فروزانفر در کتاب زندگانی مولانا، شرح حال مفصل چلبی را چنین نوشته اند:
«حسام الدین حسن بن محمدبن حسن که مولانا وی را در مقدمه مثنوی مفتاح خزائن عرش و امین کنوز فرش و بایزید وقت و جنید زمان می خواند اصلاً از اهل ارمیه است ، بدین جهت مولانا وی را در مقدمه مثنوی «ارموی الاصل » گفته است و خاندان او به قونیه مهاجرت کرده بودند و حسام الدین در آن شهر بسال 622 هَ. ق. تولد یافت. چلبی ، که در اشعار مولانا و در کتب تذکره بر وی اطلاق شده عنوان دیگر حسام الدین و بمنزله لقبی است که از اصل معنی عمومی چلبی «سیدی » به طریق تقیید و تخصیص عام به خاص منصرف و در اصطلاح متقدمان به حسام الدین اختصاص یافته است. علاوه بر لقب حسام الدین و عنوان چلبی او به ابن اخی ترک نیز معروف بوده و علت این شهرت آن است که پدران وی از سران طریقه فتوت و فتوت آموز فتیان و جوانمردان بوده اند و چون این طایفه به شیخ خود اخی میگفته اند به نام اخیه یا اخیان مشهور گردیده اند و حسام الدین را هم بمناسبت آنکه پدر و جدش شیخ فتیان بوده اند «ابن اخی ترک » گویند. حسام الدین هنوز مراهق نشده بود که پدرش درگذشت «تمامت اکابر و مشایخ زمان و ارباب فتوت او را پیش خود دعوت کردند، چه تمامت اخیان معتبر ممالک تربیه آبا و اجداد او بودند و فقاع از ایشان می گشودند همچنان علیحده صحت صحبت هر یک را به امعان نظر دریافته با جمیع لالایان و جوانان خود راست به حضرت مولانا آمده سرنهاد و خدمت آن حضرت را اختیار کرده خدمتکاران و جوانان خود را دستور داد تا هر یک باکساب خود مشغول شوند و از حاصل اسباب و املاک مالابد او را مهیا گردانند و هر چه داشت به دفعات نثار آن حضرت کرد و چنان شد که هیچش نماند تا حدی که لالایان تشنیع زدندکه هیچ اسباب و املاک نماند، فرمود که اسباب خانه رابفروشید، بعد از چند روز گفتند که به غیر از ما هیچ دیگر نماند فرمود الحمدﷲ رب العالمین که متابعت ظاهر( سنت ) رسول اﷲ میسر شد، شما را نیز حسبةً و طلباً لمرضاته به عشق مولانا آزاد کردم. در آن ایام که شیخ صلاح الدین برگزیده و خلیفه مولانا بود حسام الدین در خدمت وی به شرائط بندگی و ارادت قیام میکرد و سر تسلیم در پیش می داشت و چون صلاح الدین خرقه تهی کرد. نظر به جانبازی و فداکاریی که از آغاز در بندگی مولانا کرده بود مقبول آن حضرت شد و هر چه از عالم غیب حاصل می شد همه را به حضرت چلبی حسام الدین فرستاده او را مقدم اصحاب و سرلشکر جنود اﷲ گردانید. اخلاص و حسن ارادت نخستین به حدی در مولانا کارگر افتاده بود که حسام الدین را برکسان و پیوستگان خود ترجیح میداد و هر چه از عالم غیب ملوک و امرا و مریدان متمول از اسباب و اموال دنیاوی فرستادندی همان ساعت به چلبی حسام الدین فرستادی و عنان تصرف و تصریف امور را بدست او بازداده بود. مگر روزی امیر تاج الدین معتز مبلغ هفتاد هزاردرم سلطانی فرستاده بود فرمود که همه را برگیرند و به چلبی حسام الدین برند، سلطان ولد فرموده باشد در خانه هیچ نیست و هر فتوحی که می آید خداوندگار به چلبی می فرستد، پس ما چه کنیم ؛ فرمود که بهاءالدین واﷲ باﷲ تاﷲ که اگر صدهزار کامل زاهد را حالت مخمصه واقع شود و بیم هلاکت باشد و ما را یکتا نان باشد آن را هم به حضرت چلبی فرستیم. دوستی و عنایت مولانا با چلبی بدانجا رسیده بود که خاطرش بی وجود او شکفته نمی گشت ودر مجلسی که چلبی حضور نداشت مولانا گرم نمی شد و سخن نمی راند و معرفت نمی گفت. یاران این معنی را دریافته بودند و در اینگونه مجالس بیش از هر چیز وجود حسام الدین را لازم میشمردند. از مقدمه مثنوی و سرآغازهای دفتر چهارم و پنجم و ششم این کتاب به خوبی میتوان دانست که حسام الدین در چشم مولانا چه مقام بلندی داشته و تا چه حد مورد عنایت و علاقه بوده است. یاران و مریدان مولانا در طول مدت مهذب و مؤدب شده بودند و این بار بر فرط عنایت مولانا حسد نمی بردند و برخلاف چلبی انکار ننمودند و همه در پیشگاه او سر نهادند. گذشته از آنکه چلبی خلافت مولانا و سمت مقدمی و پیشوایی مریدان داشت به پایمردی تاج الدین معتز شیخ خانقاه ضیاءالدین وزیر نیز گردید و اگر چه در روز اجلاس او به شیخی بعضی کمر مخالفت دربستند و فتنه برخاست ولی آخرالامر هواخواهان چلبی غالب آمدند و او صاحب دو مسند گردید». ( کتاب زندگانی مولانا تألیف استاد فروزانفر صص 102- 107 ). سپس استاد فروزانفر در موضوع «آغاز نظم مثنوی » چنین می نگارند: «بهترین یادگار ایام صحبت مولانا با حسام الدین بی گمان نظم مثنوی است که یکی از مهمترین آثار ادبی ایران و بی هیچ شبهتی بزرگترین و عالی ترین ِ آثار متصوفه اسلام می باشد و سبب افاضه و علت افاده این فیض عظیم از وجود مولانا همانا حسام الدین چلبی بوده است. به اتفاق روایات چون چلبی دید که یاران مولانا بیشتر به قرائت آثار شیخ عطار و سنائی مشغولندو غزلیات مولانا اگر چه بسیار است ولی هنوز اثری که مشتمل بر حقایق تصوف و دقایق آداب سلوک باشد از طبع مولانا سر نزده است بدین جهت منتظر فرصت بود تا شبی مولانا را در خلوت یافت و از بسیاری غزلیات سخن راند ودرخواست نمود تا کتابی به طرز الهی نامه سنائی ( یعنی حدیقه ) یا منطق الطیر به نظم آرد. مولانا فی الحال ازسر دستار خود کاغذی که مشتمل بود بر 18 بیت از اول مثنوی یعنی از «بشنو از نی چون حکایت میکند» تا «پس سخن کوتاه باید والسلام » بیرون آورد و بدست حسام الدین چلبی داد. جذب و کشش حسام الدین که در قوت از جذب شمس کمتر نبود بار دیگر دریای طبع مولانا را که نسبةً آرامشی داشت به جنبش درآورد و شور و بیقراری دیگر دادو مولانا روز و شب قرار و آرام نمی گرفت و به نظم مثنوی مشغول بود و شبها حسام الدین در محضر وی می نوشت و مجموع نوشته ها را به آواز خوب و بلند بر مولانا می خواند و چنانکه ابیات مثنوی حاکی است بعضی شبها نظم مثنوی تا سپیده دم از هم نمی گسست و گفتن و نوشتن تا به صبحگاه می کشید. چون مجلد اول به انجام رسید، حرم حسام الدین در گذشت و او پراکنده دل و مشغول خاطر گردید و طبع مولانا هم که طالب و مشتری نمی دید از ملولان روی درکشید و دو سال تمام نظم مثنوی به تعویق افتاد تا باردیگر تفرق خاطر چلبی به جمعیت بدل شد و خواهان آغازنظم و انجام مثنوی گردید.... صحبت مولانا با چلبی 15سال امتداد یافت و یاران از اثر صحبت آن شیخ کامل واین طالب مشتهی موائد فوائد می بردند و به ارادت تمام به خدمت آنان مسابقت می ورزیدند. و این 15 سال مولانا از هجوم و آشوب ناقصان تا حدی آسوده خاطر بود و همین آسایش براحت ابد و اتصال مولانا به عالم قدس منتهی گردید. ( کتاب زندگانی مولانا، تألیف استاد فروزانفر صص 107 - 110 ). رجوع به چلبی افندی و حسام الدین چلبی شود.