معنی کلمه چغندر در لغت نامه دهخدا
سراپای بعضی و بعضی کیاکن
چو اندر مغاک چغندر چغندر.عمعق.چارارکان مختلف در دیگ آش سرکه هست
رو پیاز و مس چغندر دنبه سیم و گوشت زر.بسحاق اطعمه.- امثال :
جائی که گوشت نیست چغندر پهلوان است .
جائی که گوشت نیست چغندر سالار است .
چغندر گوشت نشود دشمن دوست نشود.
زیره بکرمان میبرد چغندر به هرات .
فلان است نه برگ چغندر.
و رجوع به چغندر پخته و چغندر قند و چقندر و چگندر و چندر و لبو شود.