معنی کلمه چغانی در لغت نامه دهخدا
چغانی و ختلی و بلخی ردان
بخاری و از غرچگان موبدان.فردوسی.چغانی و بامی و ختلان و بلخ
شده روز بر هر کسی تار و تلخ.فردوسی.رازیت جز آن گفت کان چغانی
بلخیت نه آن گفت کان بخاری.ناصرخسرو.و رجوع به چغانیان و صغانی شود. || منسوب به خاندان امرای چغانیان. یکتن از افراد خاندان چغانیان که امرای این خاندان سالها در خراسان و ری جبال و دیگر جاهای ایران امارت و حکمروائی داشته اند و احمدبن بکر و احمدبن محمد، ملقّب به فخرالدوله مظفربن محتاج مکنی به ابوسعد از آن جمله معروفند. و رجوع به چغانیان شود.