چشنده
معنی کلمه چشنده در فرهنگ عمید
معنی کلمه چشنده در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه چشنده
قُلْ گوی ای محمّد! لا أَجِدُ نمییابم فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ در آنچه پیغام دادند بمن مُحَرَّماً حرام کردهای عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ بر هیچ چشندهای که آن را چشد إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً مگر که مرداری بود أَوْ دَماً مَسْفُوحاً یا خونی ریخته أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ یا گوشت خوک فَإِنَّهُ رِجْسٌ که آن پلید است أَوْ فِسْقاً یا کشتهای که کشنده آن از طاعت خدا بیرون شد أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ و آن را بر نام معبود ناسزا کشت فَمَنِ اضْطُرَّ هر که بیچاره ماند فرا خوردن مردار غَیْرَ باغٍ نه ستمکار وَ لا عادٍ و نه افزونی جوی فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۴۵) خدای تو آمرزگار است و مهربان.
و گفت: چشندهام و خود ناپدید و شنوندهام و خود ناپدید و گویندهام و خود ناپدید.
نفس نفسش کشندهٔ تنزیل جان جانش چشندهٔ تاویل
این در آن حیران شده کان بر چیست هر چشنده آن دگر را نافیست
هلاهل است خلاف خدایگان عجم بجز بجان نکند مر چشنده را تاوان
کی کند شکر شکّرِ شیرین ناچشنده ز بینمک شوری
«کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» هر کسی چشنده مرگست و هر تنی، «وَ نَبْلُوکُمْ» میآزمائیم شما را، «بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً» ببد این جهان و نیک این جهان برسیدن را از شما، «وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ» (۳۵) و پس شما را با ما آرند.
و همچنین بدیگر قوت که آن چشنده است، جایاندر زیر پوست سر زبان است از بهر یافتن مژهها را و آنچ این حاستاندر یابد نیز بخلاف آنست که آن دو حاستاندر یافتست که پیش ازین یاد کردیم، و مدرک خویش را این حاست نیز بنفس رساند که خداوند این قوت ها اوست.