چشم پوشیدن

معنی کلمه چشم پوشیدن در لغت نامه دهخدا

چشم پوشیدن. [ چ َ / چ ِ دَ ] ( مص مرکب ) مرادف چشم بستن. ( آنندراج ). اغماض کردن و بی اعتنایی نمودن. ( ناظم الاطباء ). نادیده انگاشتن و اغماض کردن. || کنایه از نابینا کردن و شدن. ( آنندراج ). || کنایه از مردن و چشم از جهان فروبستن.

معنی کلمه چشم پوشیدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) اغماض کردن نادیده انگاشتن .
مرادف چشم بستن . اغماض کردن و بی اعتنایی نمودن . نادیده انگاشتن و اغماض و عفو کردن . یاکنایه از نابینا کردن و شدن .
چشم بستن، چشم برهم نهادن، نادیده انگاشتن

جملاتی از کاربرد کلمه چشم پوشیدن

چشم پوشیدن زدنیا بر خسیسان مشکل است نیست ممکن کاسه خود را گدا وارون کند
چشم پوشیدن ز نیک و بد کمال بینش است دیده تا بینا شود باید که نابینا شود
بپوش چشم ز اوضاع روزگار که نیست لباس عافیتی به ز چشم پوشیدن
خوش است در دم رفتن، رخ تو را دیدن رخ تو دیدن و از خویش چشم پوشیدن
چیست دانی عشقبازی، بی سخن گویا شدن چشم پوشیدن ز غیر حق، به حق بینا شدن
پرده خواب است ظلمت روشنایی دیده را چشم پوشیدن ز اوضاع جهان دشوار نیست
علاوه بر این، هر که را اندک عقلی بوده باشد می داند که این صفت، خبیث ترین صفات، و صاحب آن، رذل ترین مردمان است و بزرگان پیش، بندگی خدا را در نماز و روزه نمی دانسته اند بلکه در چشم پوشیدن و حفظ خود از پیروی عیب مردم می دانسته اند و آن را افضل اعمال می شمرده اند و خلاف آن را صفت منافقین می دیدند و وصول به مراتب عالیه و درجات رفیعه را موقوف به ترک غیبت می دانسته اند.
از جمال حور مردان چشم پوشیدند و تو از عجوز دهر یک ساعت شکیبا نیستی
نگه شد شمع فانوس خیال از چشم پوشیدن فنا مشکل که از عاشق برد ذوق تماشا را
زعیب خویش هنر نیست چشم پوشیدن که پرده پوشی عیب کسان هنر باشد