معنی کلمه چشم و چراغ در لغت نامه دهخدا
قائدچشم و چراغ عالمی گردد چو شمع
آنکه پیماید بدیده قامت شبهای تار.سنائی.نیست جز سر عقل و جان دماغ
خلق را در دو خطه چشم و چراغ.سنائی.رجوع به چشم ورجوع به چراغ شود.
|| محبوب عزیزالوجود. ( ناظم الاطباء ). معشوق. کنایه از کسی یا چیزی که مورد علاقه و محبت و توجه خاص است :
تا ظن نبری چشم و چراغا که شب آمد
چشم و دل من سیر شود زان رخ سیمین.فرخی.عالم علم بود و بحر هنر
بود چشم و چراغ پیغمبر.سنائی.کاشکی خورشید را زین غم نبودی چشم درد
تا بر این چشم و چراغ انجمن بگریستی.خاقانی.چشم و چراغ اهل وجودی و در وجود
ذات شریفت آمده بر سر نشان چشم.سلمان ساوجی.گر سها در سایه رایت رود چون آفتاب
بعد ازین چشم و چراغ آسمان باشد سها.سلمانی ساوجی.رجوع به چشم و رجوع به چراغ شود.
|| کسی که باعث عزت متعلقان خود باشد. ( فرهنگ نظام ).بزرگ خاندان یا کسی که مایه فخر دودمانی است :
چشم و چراغی که از میان کیان رفت
نور کیان ظل کردگار بماناد.خاقانی.ظل حق چشم و چراغ دوده ٔچنگیزخان
شیخ حسن نویان امیر دین فزای کفرکاه.سلمان ساوجی.چشم و چراغ ظفر تیغ جهانگیر او
پشت و پناه جهان عدل جهاندار اوست.سلمان ساوجی.رجوع به چشم و رجوع به چراغ شود.