چشانیدن

معنی کلمه چشانیدن در لغت نامه دهخدا

چشانیدن. [ چ َ / چ ِ دَ ] ( مص ) چشیدن کنانیدن. ( ناظم الاطباء ). چشاندن. اذاقه. خوردنی یا نوشیدنی کسی را دادن تا طعم آنرا بچشد. چشاندن چیزی. اِلسام. تَلمیظ. ( منتهی الارب ). رجوع به چشاندن شود. || خوراندن یا نوشاندن. خورانیدن یا نوشانیدن چیزی را به کسی. رجوع به چشاندن شود.

معنی کلمه چشانیدن در فرهنگ معین

(چِ یا چَ دَ ) (مص م . ) کمی از خوردنی در دهان دیگری گذاشتن تا طعم و مزة آن را دریابد.

معنی کلمه چشانیدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( چشانید چشاند خواهد چشانید بچشان چشاننده چشانیده لازم : چشیدن ) کمی از خوردنی در دهان دیگری گذاشتن تا طعم و مز. آنرا دریابد .

معنی کلمه چشانیدن در ویکی واژه

کمی از خوردنی در دهان دیگری گذاشتن تا طعم و مزة آن را دریابد.

جملاتی از کاربرد کلمه چشانیدن

خاک را جرعه می‌چشانیدند خاکیان را خراب می‌کردند
و چون ماه رمضان بآخر آمد، امیر عید کرد، و خصمان آمده بودند قریب چهار و پنج هزار و بسیار تیر انداختند بدان وقت که ما بنماز مشغول بودیم، و لشکر ما پس از نماز ایشان را مالشی قوی‌ دادند و تنی دویست را بکشتند و داد دل ازیشان بستدند، که چاشنی‌یی‌ قوی چشانیدند . و امیر آن مقدّمان را که جنگ کناره آب کردند بنواخت وصلت‌ فرمود.