چسبیده

معنی کلمه چسبیده در لغت نامه دهخدا

چسبیده. [ چ َ دَ /دِ ] ( ن مف / نف ) رجوع به چسب و چسپ و چسپیده شود.

معنی کلمه چسبیده در فرهنگ معین

(چَ دِ ) (ص مف . ) ۱ - متصل شده . ۲ - میل کرده ، منحرف شده .

معنی کلمه چسبیده در فرهنگ عمید

ویژگی چیزی که به چیز دیگر پیوند شده.

معنی کلمه چسبیده در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - متصل شده . ۲ - میل کرده منحرف شده .

معنی کلمه چسبیده در دانشنامه آزاد فارسی

چسبیده (sessile)
در گیاه شناسی، برگ، گل یا میوۀ فاقد دم که مستقیماً به ساقه متصل است. از آن جمله است میوۀ برخی از گونه های بلوط. در جانورشناسی، به جانورانی اطلاق می شود که معمولاً در یک محل ساکن باشند، ازجمله کَشتی چسب و صدف ها. این واژه همچنین برای توصیف چشم سخت پوستانی به کار می رود که فاقد پایه اند و مستقیماً روی سر جانور قرار می گیرند.

معنی کلمه چسبیده در ویکی واژه

متصل شده.
میل کرده، منحرف شده.

جملاتی از کاربرد کلمه چسبیده

وانگاه ز ما به عرصه حشر چسبیده تنی به بستر آور
با کمند جذبه ای، ای آفتاب بی نیاز سایه های برزمین چسبیده رافریاد رس
از زر و سیم است صائب برگ عیش ممسکان سکه خندان است تا بر سیم و زر چسبیده است
عالم چو تنور، خلق چون قرص خمیر چسبیده در او پخته و خامی چندند
چسبیده‌اند، بس که به دنیا، ز هر طرف بر جا نمانده یک دل و دست گشاده‌ای
هنگام بروز التهاب، ئی-سلکتین نقش مهمی در تراگذری گلبول‌های سفید به مکان آسیب‌دیده دارند. رهاسازی خانواده اینترلوکین ۱ و فاکتور نکروز توموری آلفا در محل التهاب موجب تحریک و افزایش ساخت ئی-سلکتین در سلول‌های لایه درون‌رگی مجاور می‌شود. کموکین‌های ناشی از پاسخ التهابی با ورود به خون، سبب شل‌شدن و حرکت گلبول‌های سفیدی می‌شوند که محکم به سطح درونی لایه درون‌رگی چسبیده‌اند.
شده از لاغری بازو چو انگشت شکم همچون کمان چسبیده بر پشت
به چشم هریکی از بیم شمشیر به هم چسبیده مژگان چون پر تیر
از حلاوتگاه فقرم بوریایی داده‌اند با زمین چون بند نی چسبیده‌ام بر شکری
چسبیده دو دست جمله در کار مانند دو عنکبوت بر تار
ندارد تاب دوری از بر او بر اندامش ازان چسبیده گیسو