چسبی

معنی کلمه چسبی در لغت نامه دهخدا

چسبی. [ چ ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان نیگنان بخش بشرویه شهرستان فردوس که در 39هزارگزی شمال بشرویه و 4هزارگزی شمال نیگنان واقع است. دامنه و گرمسیراست و 275 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، ارزن ، ابریشم و باغات ، شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

معنی کلمه چسبی در فرهنگ فارسی

دهی از دهستان نیگنان بخش بشرویه شهرستان فردوس .

جملاتی از کاربرد کلمه چسبی

به خون گرمی لاله رنگ شرم به دلچسبی گفتگوهای نرم
از چه در ما و منی چسبیده ای رمز موتوا گوییا نشنیده ای
نه دست از لرزه چسبیدی بنخجیر نه کردی پا ره بگریختن سیر
ناکجا انجامد آخر، ماجرای داغ دل بر کباب خام سوزم اخگری چسبیده است
تب فزون می گشت او را دمبدم او به پای توبه چسبید و ندم
تا سال ۱۳۴۰ آخماقیه چسبیده بود به رواسان و لاله از شرق، به خلاجان و سردرود از غرب و به کرجان از جنوب و به محدوده راه‌آهن و کوجووار از شمال، ولی با تقسیم اراضی در اولین تزنامه برنامهٔ اصلاحات ارضی، اراضی آخماقیه تقسیم شد. باغ بزرگ امام جمعه میرزا جعفر آقا فروخته شد به وزارت صنایع برای احداث کارخانه تراکتورسازی فروخته شد. در سالهای بعد از جنگ تحمیلی و با ورود سایر مردم از اکثر نقاط آذربایجان رونق خاصی به این محله تاریخی گذاشته و باعث پیشرفت روزافزون این محله قدیمی و تبدیل آن از روستا به یکی از مناطق شهری تبریز شد.
طفل طبعان چون مگس بر شهد جان چسبیده اند تلخکامان جان شیرین را به رغبت می دهند
همچو داغ لاله چسبیده است صائب بر جگر آه ما از بس که نومید از در گردون شده است
جامه‌ای کز تن نروید، رزقِ مقراضِ فناست بر لباسِ عاریت چون خار چسبیدن چرا
بیشتر هرچند بر کام جهان چسبیده ای بیشتر از دست چون رنگ حنا خواهد شدن
ز بیم تیغ او در دیده ی شیر به هم چسبیده مژگان چون پر تیر