معنی کلمه چرخشت در لغت نامه دهخدا
این کارد نه از بهر ستمکاران کردند
انگور نه از بهر نبیذ است بچرخشت.رودکی ( از فرهنگ اسدی ).من سرد نیابم که مرا زآتش هجران
آتش کده گشته است دل و دیده چوچرخشت.عسجدی ( از انجمن آرا ).دو چشم من چو دو چرخست کرد فرقت دوست
دو دیده همچو بچرخشت زیر پای انگور . فرخی ( از حاشیه فرهنگ اسدی چ اقبال ).
بچرخشت اندر اندازی نگونم
زپشت و گردن مزدور و ناطور.منوچهری.روز دگر آنگهی بناوه و پشته
در بن چرخشتشان بمالد حمال.منوچهری.آنگه بیکی چرخشت اندر فکندشان
بر پشت لگد بیست هزاران بزندشان.منوچهری.کشیده سر شاخ میوه به خاک
رسیده بچرخشت میوه ز تاک.اسدی.شده خوشه پالوده سر تابدم
ز چرخشت شیرش شده سوی خم.نظامی.|| چرخی که بدان شیره انگور بگیرند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). منگنه و چرخست که بدان روغن و شیره انگور و جز آن گیرند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به چرخ و چرخست و چروخ و چرخچه شود.