چرخدار

معنی کلمه چرخدار در لغت نامه دهخدا

چرخ دار. [ چ َ ] ( نف مرکب ) بمعنی کماندار است. ( آنندراج ). دارنده کمان. آنکس که با کمان تیراندازی کند :
ز شه برجی قضا را چرخداری
ملک را دید در میدان برابر.حکیم ازرقی ( از آنندراج ).

معنی کلمه چرخدار در فرهنگ فارسی

به معنی کماندار است ٠ دارنده کمان ٠

جملاتی از کاربرد کلمه چرخدار

استن در ساوث پارک به همراه پدرش رندی، زمین‌شناس، و مادرش شارون که یک منشی در کلینیک است زندگی می‌کند. همچنین شلی خواهر بزرگتر استن نیز با آنها زندگی می‌کند که اغلب باعث اذیت و آزار استن در خانه می‌شود. پدربزرگ ماروین نیز که که بر روی صندلی چرخدار است، جزو خانواده آن هاست که استن را به اشتباه "بیلی" صدا می‌کند.
ساخت اجزای تجهیزات پزشکی کربنی، صندلی چرخدار کربنی، استخوان مصنوعی و انواع اجزای مصنوعی بدن و …