معنی کلمه چربک در لغت نامه دهخدا
تا نشان از خامه مانی دهد فصل بهار
وز زرافشان چربک قارون شود باد خزان .ذوالفقار شیروانی ( از انجمن آرا ).و رجوع به چربه شود. || نان تنکی را گویند که در میان روغن بریان کرده باشند، و بیشتر آنرا به روح اموات تصدق نمایند. ( برهان ). نان تنکی که در روغن بریان کنند و با حلوا خورند و به ارواح مؤمنان بخش کنند تا ثواب اخروی یابند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). نان تنک که بروغن بریان کنند و بهندی «پوری » گویند. ( غیاث ). نان تنکی که در روغن بریان کرده بروح مرده ها فرستند. ( ناظم الاطباء ). نان تنکی که در روغن بریان میشده و با حلوا خورده میشد و بیشتر نان و حلوای نذری بوده. ( فرهنگ نظام ) :
نسیم چربک و حلوا بمردگان چو رسد
ببوی هر دو برآرند دست و سر ز قبور.بسحاق اطعمه ( از جهانگیری ).|| سرشیر را هم گفته اند که قیماق باشد. ( برهان ). سرشیر که بترکی قیماق گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). سرشیر بود و آنرا چربه نیز گویند و بترکی قیماق ، و بهندی «ملاهی » خوانند. ( جهانگیری ). سرشیر که بهندی «ملاهی » گویند. ( غیاث ). سرشیر و قیماق. ( ناظم الاطباء ). سرشیر که چربی جمعشده روی شیر است. ( فرهنگ نظام ). چربی. خامه. سَرتُی ( چربی روی شیر سرد و نجوشیده ، در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). و رجوع به چربه شود.
چربک. [ چ ُ ب َ ] ( اِ ) دروغ راست مانند باشد که در حق کسی گویند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج )( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ) :
هفتادساله گشتی توحید و زهد گوی
مفروش دین به چربک وسالوس و ریو و رنگ.