معنی کلمه چربش در لغت نامه دهخدا
چربش آنجا دان که جان فربه شود
کار ناامید آنجا به شود.مولوی.اگر هزارگون چرک و چربش بر روی چکد
ظاهر و پیدا نگردد. ( فیه مافیه ).
شد ز غصه دلم چو گوشت کباب
می گدازم ز قهر چون چربش.پوربها ( از جهانگیری ).ببوی سرکه و چربش بتلخی رفتم از دنیا
ولیکن شعر شیرینم بماند تا جهان باشد.بسحاق اطعمه ( از انجمن آرا ). || بمعنی افزونی و رجحان.( انجمن آرا ) ( آنندراج ). چربیدن و زیادتی و رجحان. ( ناظم الاطباء ). چربیدن و افزون شدن. ( فرهنگ نظام ). فزونی. بیشتری. برتری. چرب بودن از حیث وزن :
ترازوی چربش فروشان به رنگ
بُوَد چرب و چربش ندارد بسنگ.نظامی.|| چربی و دسومت. ( ناظم الاطباء ). چرب بودن چیزی. ( فرهنگ نظام ). رجوع به چربو و چربی شود.