چرب زبانی

معنی کلمه چرب زبانی در لغت نامه دهخدا

چرب زبانی. [ چ َ زَ ] ( حامص مرکب ) نصیحت و خوشامدی. ( ناظم الاطباء ). چرب گفتاری. چرب گوئی. خوش سخنی.چرب سخنی. گفتن سخنان دل انگیز و مطبوع طبع مستمع. شیرین سخنی. ثَطعَمَة. بِلَّة. ( منتهی الارب ) :
از باده و از چرب زبانی چنان ماه
اندر سر ما هر دو ز مستی اثر آمد.سوزنی.شیرین سخنم دیدو بدان چرب زبانی
زآن سنگدلی پارگکی نرمتر آمد.سوزنی. || تملق. ( ناظم الاطباء ). چاپلوسی. تملق گوئی. خوش آمدگوئی. گفتن سخنان خوش ظاهر و فریبنده :
دشمن چو نکوحال شوی گرد تو گردد
زنهار مشو غره بدان چرب زبانیش.ناصرخسرو.فصاحت را با وقاحت برآمیخته است وچرب زبانی را سرمایه لقمه های چرب گردانیده. ( سندبادنامه ظهیری ص 169 ). رجوع به چرب زبان و چرب سخنی شود.

معنی کلمه چرب زبانی در فرهنگ معین

( ~. زَ )(حامص . ) ۱ - شیرین زبانی . ۲ - چاپلوسی .

معنی کلمه چرب زبانی در فرهنگ عمید

۱. شیرین زبانی.
۲. خوشامدگویی، چاپلوسی: دشمن، چو نکوحال شدی گرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چرب زبانیش (ناصرخسرو: ۲۹۵ ).

معنی کلمه چرب زبانی در فرهنگ فارسی

۱- شیرین زبانی خوش سخنی . ۲- چاپلوسی خوشامد گویی .

معنی کلمه چرب زبانی در ویکی واژه

شیرین زبانی.
چاپلوسی.

جملاتی از کاربرد کلمه چرب زبانی

جلوه بمعراج معانی کنم درارنی چرب زبانی کنم
آن ادیب است که آداب بخلق‌ام وزد نی کسی کو بدهان چرب زبانی دارد
در مدح جز تو چرب زبانی نمود شمع عقلش ز غیرت آتشی اندر زبان نهاد
نصیب پاک دهانان بود حلاوت عیش شکر ز چرب زبانی حصار بادام است
گر صفا می طلبی خوش سخنی ورز که شمع روشنایی همه از چرب زبانی دارد
ز فرط چرب زبانی چر پسته دلداری زخنده رانی همواره باز مانده دهن
من به صد چرب زبانی و به شیرین سخنی که به این چربی و شیرینیت آرم در راه
موم از چرب زبانی نکند صید مرا شعله ام شعله، سرعالم بالا دارم
چون شمع شدیم انجمن آرای حریفان افسوس که با چرب زبانی نرسیدیم
از باده و از چرب زبانی چنان ماه اندر سرما هر دو ز مستی اثر آمد