معنی کلمه چراندن در لغت نامه دهخدا
جهاندار گیتی چنان آفرید
چنانچون چراند بباید چرید.فردوسی.چه داند آنکه اشتر میچراند.سعدی.- سور چراندن ؛ به مهمانی شدن. به اصرار از اشخاص سور گرفتن. غالباً برسر سفره دیگران غذا خوردن. بهر مهمانی رفتن.
- چشم چراندن ؛ خوبرویان را بولع تماشا کردن. در مجالس و محافل چشم از صورت و قامت خوبان برنداشتن. در معابر برای تماشای زیبارخان ایستادن.رجوع به چرانیدن شود.