چراغپا

معنی کلمه چراغپا در لغت نامه دهخدا

چراغپا. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) چیزی که چراغ بر بالای آن گذارند. ( برهان ). هر چیزی که چراغ بالای آن گذارند. چراغپایه. ( ناظم الاطباء ). پایه چراغ. روشنی جای. || هر دو دست برداشتن و راست شدن اسب را نیز گویند . آن بود که اسب و استر و امثال آنها دو دست برداشته بر سر دو پای خود بایستند و شیهه کشند، و گاه باشد که با دو پای راه روند و آغاز شرارت با جنس خود نمایند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). اسبی که هر دو دست را بلند نموده و بروی دو پا ایستد. ( ناظم الاطباء ). چراغپایه. ( فرهنگ نظام ). چراغ. چراغ بره. چراغپایه. ایستادن اسب بر روی دو پای. رجوع به چراخ و چراغپایه شود. || ( ص مرکب ) متحیر. متزلزل. پادرهوا.

معنی کلمه چراغپا در فرهنگ معین

( ~. ) (اِمر. ) = چراغپایه : ۱ - پایة چراغ ، آن چه که چراغ را روی آن گذارند. ۲ - حالت ایستادن اسب هنگامی که هر دو دست خود را بلند کند و روی دو پای خویش بایستد.

معنی کلمه چراغپا در فرهنگ عمید

۱. هر چیزی که چراغ روی آن بگذارند، پایۀ چراغ.
۲. حالت ایستادن اسب هنگامی که هردو دست خود را بلند کند و روی دوپا بایستد.

معنی کلمه چراغپا در ویکی واژه

چراغپایه:
پایة چراغ، آن چه که چراغ را روی آن گذارند.
حالت ایستادن اسب هنگامی که هر دو دست خود را بلند کند و روی دو پای خویش بایستد.

جملاتی از کاربرد کلمه چراغپا

تو بز نه‌ای که برآیی چراغپایه به بازی که پیش گله شیران چو نره شیر شبانی
پیشش چو چراغپایه می‌ایست چون فرصت‌هاست مر مهان را
چه مشکل است که هر گام از سیاهی بخت چراغپا نشود همچو برق، توسن ما