چاپلوسی

معنی کلمه چاپلوسی در لغت نامه دهخدا

چاپلوسی. ( حامص ) تملق. چرب زبانی. خوشامدگویی. دُم لیسه. کرنش. ذَملَقه ، چاپلوسی و با همدیگر نرمی نمودن. مَلِق ، چاپلوسی و دوستی و نرمی بسیار کردن و به زبان بخشیدن نه به دل. ( منتهی الارب ) : بر درگاه پادشاه چاپلوسی و چرب زبانی کردن. ( کلیله ودمنه ).
چو ویسه فتنه ای در شهدبوسی
چو دایه آیتی در چاپلوس.نظامی ( خسرو و شیرین ).بر در خرگه ، سگان ترکمان
چاپلوسی کرده پیش میهمان.مولوی.به دلداری و چاپلوسی و فن
کشیدش سوی خانه خویشتن.سعدی ( بوستان ).از هواداری ما و تو چو مستغنی است یار
ای رقیب این چاپلوسی و لوندی تا بکی ؟.کمال خجندی.

معنی کلمه چاپلوسی در فرهنگ عمید

چرب زبانی، تملق.

معنی کلمه چاپلوسی در فرهنگ فارسی

عمل چاپلوس تملق .
خوشامد گویی . دم لیسه . کرنش .

معنی کلمه چاپلوسی در ویکی واژه

[tʃɒplusi]
پاچه‌ خاری

جملاتی از کاربرد کلمه چاپلوسی

جانی است چون چراغی در زیر طشت قالب کرد به پیش نورش خورشید چاپلوسی
ز چاپلوسی این گربه هیچ باقی نیست ولیک من نه حریفان خواب خرگوشم
به پرکار دگر شد نکته پرداز نمود از چاپلوسی منّت آغاز
چاپلوسان سخن‌چین را ز درگه دور دار چاپلوسی خرمن آزادگی را اخگر است
سخت گیرند تاکه رام شوم چاپلوسی کنم غلام شوم
می‌کشد چون چراغ لاله ز سنگ روغن از چاپلوسی و نیرنگ
گرت شیر رخت از بدن برکند از آن به که سگ چاپلوسی کند