چانه
معنی کلمه چانه در لغت نامه دهخدا

چانه

معنی کلمه چانه در لغت نامه دهخدا

چانه. [ن َ / ن ِ ] ( اِ ) فک اسفل. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). موضع ریش برآوردن. ( برهان ) ( آنندراج ). محل ریش برآوردن باشد. ( ناظم الاطباء ). بعربی ذقن گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). مَنَه. زَفَر. استخوان زنخ. ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ). || غبغب. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || گرداگرد دهان. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ). زنخ.زنخدان. چونه ( به لهجه تهرانیان و مردم بعض ولایات ایران ). چَنَه ( در تداول اهالی خراسان ) :
شکر حق گوید ترا ای پیشوا
آن لب و چانه ندارم وآن نوا.مولوی ( از انجمن آرا ). || گلوله خمیری که یک نان از آن پخته شود. ( برهان ). گلوله آرد خمیرکرده بود که از آن نان پزند.( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). وآن را زَوالَه نیز گویند. ( جهانگیری ). خمیری که برای نان پختن یا رشته بریدن گلوله کنند. گنده. چونه. || سخن منش بود. ( فرهنگ اسدی ). کنایه از حرف و سخن هم هست. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). حرف. ( ناظم الاطباء ). نثر در مقابل نظم :
یک شبانروز اندر آن خانه
گاه چامه سرود و گه چانه.؟ ( از فرهنگ اسدی ).|| سخن یاوه و سخن بی جا. || جام و پیاله. || تقطیر و چکانیدگی. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه چانه در فرهنگ معین

(نِ ) (اِ. ) استخوان زنخ ، فک اسفل . ،~ خود را خسته کردن حرف های بی نتیجه زدن .
( ~. )(اِ. ) گلولة خمیر شده ، چونه .
( ~. ) (اِ. ) سخن منثور، مق . چامه .

معنی کلمه چانه در فرهنگ عمید

قسمت جلوآمدۀ آروارۀ زیرین، زنخ.
* چانه انداختن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز]
* چانه جنباندن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز]
* چانه زدن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز]
۱. بسیار سخن گفتن، پرحرفی کردن.
۲. حرف زدن زیاد در موقع خرید و فروش برای کم کردن یا زیاد کردن قیمت.
گلولۀ خمیر به اندازه ای که یک نان از آن پخته شود، زواله.
* چانه گرفتن: (مصدر لازم ) گلوله کردن خمیر به اندازۀ یک نان.

معنی کلمه چانه در فرهنگ فارسی

( اسم ) سخنن منثور مقابل چانه .
موضع ریش بر آوردن . محل ریش بر آوردن باشد . بعربی ذقن گویند . منه . زفر . استخوان زنخ . یا غبغب . یا گردا گرد دهان . یا گلول. خمیری که یک نان از آن پخته شود . یا سخن منش بود . یا سخن یاوه و سخن بی جا . یا جام و پیاله . یا تقطیر و چکانیدگی .

معنی کلمه چانه در دانشنامه عمومی

در کالبدشناسی انسان و ادبیات عامیانه، به پایین ترین بخش صورت، چانه گفته می شود.
تورفتگی میان چانه، زَنَخ نام دارد و در ادبیات به چانه زنخدان نیز گفته می شود.
چانه دو قسمت آرواره زیرین را به هم چسبانده و نگه می دارد. بر روی چانه مردان ریش می روید.

معنی کلمه چانه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] یکی از عناوینی است از آن در بابهای طهارت، صلات و حج مطرح می شود
چانه به بخش پایینی صورت در زیر دهان رامی گویند .
کاربردواحکام چانه درفقه
طهارت: حدّ شستن صورت در وضو از بالای پیشانی تا چانه است که از بالا به پایین شسته می شود و عکس آن صحیح نیست. چیدن افزونِ بر یک قبضه از موهای محاسن مستحب است؛ بدین گونه که دست خود را بر چانه می نهد و مازاد بر قبضه را می چیند. صلات: چانه جزء صورت است؛ بنابر این، پوشاندن آن در نماز بر زن واجب نیست و در پوشاندن آن از نامحرم در غیر نماز، اختلاف است. بنابر قول به وجوب پوشاندن صورت بر زن، چانه نیز باید پوشانده شود.آن مقدار از زیر چانه که معمولا با بستن روسری پوشانده می شود بنابر قول مشهور- که پوشاندن گردن را در نماز بر زن واجب می دانند- در نماز باید پوشانده شود؛ لیکن افزون بر آن در اینکه جزء صورت به شمار می رود تا پوشاندنش لازم نباشد یا نه، اختلاف است. بنابر قول دوم، پوشاندن آن مقدار نیز در نماز واجب است. درصورت عدم امکان سجده با پیشانی در نماز، بنابر قول مشهور با یکی از دو طرف پیشانی (جبینین) و در صورت عدم امکان آن، با چانه سجده می کند. بر این قول ادعای اجماع شده است. حج: از محرمات احرام برای زن، پوشاندن صورت خود با نقاب و روبند است. در اینکه بعض صورت، مانند چانه در حکم تمام آن است تا پوشاندن آن با مقنعه حرام باشد یا نه، اختلاف است.بنابر قول دوم، پوشاندن بعض صورت مانند چانه تا زیر لب، به گونه ای که نقاب و روبند بر آن صدق نکند، جایز خواهد بود.

جملاتی از کاربرد کلمه چانه

که بشکنی دهنم را به مشت و بار خدای همی بساید با سنگ قهر چانه تو
در خانه دل کژ مکن آن چانه به افسوس کامروز عیان است خفیات افندی
چانه و بینیش پنداری بهم‌چشمی هم گوی و چوگان ساختندی از برای ‌کارزار
مادر پیر چانه پیش آورد به دهانش زبان نمود اندر
چانه بیهوده می‌زند وجدان هیچ کاری نمی‌کند وجدان
سرلشکر پوزانیاس (پائوزانیاس) برادرزادهٔ لئونیداس، به دلیل خردسالی پسر لئونیداس، سرپرست این شاهزاده بود و بر اسپارت فرمان می‌راند، پوزانیاس پنهانی با دربار خشایارشا چانه‌زنی می‌کرد. پوزانیاس می‌خواست ایران دوباره بر روند سیاسی یونان چیره شود. لو رفتن این چانه‌زنی‌ها، مایهٔ رسوایی و مرگ پوزانیاس، در سال ۴۷۰ پیش از میلاد شد.
بینی و چانه رفته پست و بلند سبلت و ریش‌گشته زیر و زبر
ناخنم همچو ناخن‌گربه چانه‌ام همچو چانهٔ عنتر
گفت ای شاعرک خام مرا عشوه مده حرف بیهوده مزن ریش مکن چانه مخار
بسکه‌ پی آورده سر گویی‌ که نجوی می کنند بینی او با زنخدان چانهٔ او با زهار
فردای روزی که پدر ساسان مرد؛ اسلام آمد دم مغازه. پشت دخل ایستاده بودم. بعد از سلام و علیک حالش را پرسیدم. دیدم بجای جواب چانه‌اش می‌لرزد.
چانه‌اش جسته‌تر از دنبهٔ میش و سرگرگ بینیش ‌گنده‌تر از لفج غلام و لب داه