معنی کلمه چالو در لغت نامه دهخدا
چالو. ( اِخ ) دهی از دهستان پشتکوه سورتیجی بخش چهار دانگه شهرستان ساری که در 13 هزارگزی خاور کیاسر واقع شده ، کوهستانی و سردسیر است و 360 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه چرگت و چشمه و محصولش غلات و برنج است. شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).
چالو. ( اِخ ) دهی است از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگه شهرستان ساری که در 48هزارگزی شمال خاوری کیاسر واقع شده. جنگل و کوهستانی است و هوایش معتدل و مرطوب و دارای 120 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه و محصولش غلات و ارزن است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان ، بافتن شال و کرباس و راهش مالرو میباشد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).
چالو. ( اِخ ) دهی است از دهستان مهربان بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان که در 54 هزارگزی شمال باختری قصبه کبودرآهنگ و 12هزارگزی باختر راه قدیم کاروانی همدان بزنجان واقع شده. تپه ماهور و سردسیر است و 800 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چشمه ها و محصولش غلات لبنیات ، انگور، میوه جات و صیفی است شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی میباشد. راهش مالرو است و در تابستان از کبودرآهنگ اتومبیل میتوان برد. در بالای دره کوه مجاور این آبادی آثار خرابه قلعه ای مشهور به «قزقلعه » وجود دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).