چالاک

معنی کلمه چالاک در لغت نامه دهخدا

چالاک. ( ص ) چابک. ( فرهنگ اسدی ). ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) جَلد. ( فرهنگ اسدی ) ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). چست. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). تیز. ( ناظم الاطباء ). تند در کار. ( فرهنگ نظام ). جَلد کار. ( ناظم الاطباء ). تند. فرز. سبک. قیچاق. قچاق :
ای میر نوازنده و بخشنده و چالاک
ای نام تو بنهاده قدم بر سر افلاک.عنصری ( از فرهنگ اسدی ).امسال که جنبش کند این خسرو چالاک
روی همه گیتی کند از خارجیان پاک.منوچهری.آهسته تر ای سوار چالاک
بر دیده ما متاز چندین.خاقانی.بدین دو خادم چالاک رومی و حبشی
درم خرید دو خاتون خرگه سنجاب.خاقانی.ز آن جمله آهوان چالاک
بود آهوکی عجب شغبناک.نظامی.چو نام هم شنیدند آن دو چالاک
فتادند از سر زین بر سر خاک.نظامی.جوانی خردمند و فرزانه بود
که در وعظ چالاک و مردانه بود.سعدی ( بوستان ). || دزد مردکش. ( فرهنگ اسدی ). دزد و خونی. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). دزد و راهزن و خونی. ( ناظم الاطباء ). دزد آدم کش. ( فرهنگ نظام ) :
گفت کاین مردمان بی باکند
همه همواره دزد و چالاکند.عنصری ( از فرهنگ اسدی ). || جای بلند. ( حاشیه فرهنگ اسدی چ اقبال ). بمعنی جای بلند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). منزل مرتفع. ( ناظم الاطباء ). بلند. رسا. بالا بلند. مرتفع :
بدو بر یکی قلعه چالاک بود
گذشته سرش بر ز افلاک بود.اسدی ( از فرهنگ اسدی ).بسکه سربسته چو غنچه دردسر دارم چو بید
چون شکوفه نشکفم کز سر و چالاک توام.خاقانی.ای قدر عنبر کم شده ز آن زلف سردرهم شده
وی قد خوبان خم شده پیش قد چالاک تو.خاقانی.جز آن چاره ندیدآن سرو چالاک
کز آن دعوی کند دیوان خود پاک.نظامی.شنیدم کآب خفتد زر شود خاک
چرا سیماب گشت آن سرو چالاک.نظامی.ای که از سرو روان قد تو چالاکتر است
دل بروی تو ز روی تو طربناکتر است.سعدی ( بدایع ).ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت
زیبا نتواند بود الا نظر پاکت.سعدی.

معنی کلمه چالاک در فرهنگ معین

(ص . ) چست ، جلد، زرنگ .

معنی کلمه چالاک در فرهنگ عمید

۱. چست وچابک، جلد، زرنگ: آهسته تر ای سوار چالاک / بر دیدۀ ما متاز چندین (خاقانی: ۶۵۲ ).
۲. [قدیمی] بلند: بدو بر یکی قلعه چالاک بود / گذشته سرش بر ز افلاک بود (اسدی: لغت نامه: چالاک ).

معنی کلمه چالاک در فرهنگ فارسی

چست وچابک، جلد، رنگ، بلندوجای بلندهم گفته اند
( صفت ) ۱- چست چابک جلد زرنگ . ۲- جای بنلد محل مرتفع .
چابک . جلد . چست . تیز . جلد کار . تند . فرز . سبک . قیچاق . قچاق .

معنی کلمه چالاک در فرهنگ اسم ها

اسم: چالاک (پسر) (فارسی) (تلفظ: čālāk) (فارسی: چالاک) (انگلیسی: chalak)
معنی: چابک، تند و تیز، سریع، دارای سرعت و مهارت در عمل، ( در قدیم ) بلند، آراسته، بزرگوار

معنی کلمه چالاک در ویکی واژه

چست، جلد، زرنگ.قبراق. چابک. ورزیده.
چابک
تند و فرز

جملاتی از کاربرد کلمه چالاک

از جلوهٔ مستانهٔ آن سرو قباپوش چالاکتر از سیل بهاران شودم اشک
هفت گردنده چالاک بگردش نرسند دل چو دردست حقیقت بتک و تاز آید
الیسون ورزشکار بسیار ماهر، و به لطف آموزش‌هایی که نزد گروه مردان ایکس دیده‌است، رزمی‌کاری حرفه‌ای محسوب می‌شود. آموزش او در تیم مردان ایکس، به ویژه با سایکلاپس، به او چگونگی ایجاد چنین پرتوهای لیزر، با تلاش بسیار کمتر از قبل را آموخت. او رول‌اسکیت باز بسیار ماهر به‌شمار می‌رود و در حال اسکیت بازی فوق‌العاده چالاک است. الیسون همچنین خواننده فوق‌العاده با استعدادی است، و در یکی از مناسبت‌ها اودین به او گفت: او دارای زیباترین صدایی است که تا به حال شنیده‌است.
و زین سو نیز چالاکان پرویز به میدان آمده از جای خود تیز
بهر قتل عشق‌بازان دیر می‌آید اجل رخصت یک غمزه فرما نرگس چالاک را
چو چالاکان ز خلد و دوزخ آزاد چو ناپاکان ز نور و نار فارغ
مرا از چنگل و منقار باز این علم حاصل شد که هر نار است درگیرندگی چالاک می باشد
خوشا افتاده ای کز خاک ره چالاک برخیزد کند در خاک دشمن را و خود از خاک برخیزد
ز خاکی تا به چالاکی کشیدت بدادت دانش و ناموس و نام او
که دریا را شکافیدن بود چالاکی موسی قبای مه شکافیدن ز نور مصطفی باشد
دلم خاک تو گشت ای سرو چالاک برافکن سایه چون سرو بر خاک