معنی کلمه چالاب در لغت نامه دهخدا
چالاب. ( اِخ ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار که در 5 هزارگزی شمال باختری حسن آباد سوگند و کنار راه مالرو سلطان آباد به ده ویران واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 400 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات میباشد. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی و راهش مالرو است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
چالاب. ( اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 2 هزارگزی خاور گلیم کبود واقع شده و فعلاً مخروبه است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
چالاب.( اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان که در 33 هزارگزی شمال باختری صحنه و در 9 هزارگزی باختر شوسه کرمانشاهان به سنقر واقع شده. دامنه و سردسیر است. 85 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات دیمی و توتون و تریاک است. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
چالاب. ( اِخ ) دهی است از دهستان کزران رود شهرستان تویسرکان که در 12 هزارگزی باختر شهرستان تویسرکان و 5 هزارگزی راه شوسه تویسرکان به کرمانشاه واقع شده. کوهستانی و سردسیر است. 337 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات دیم ، کتیرا و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. مختصری انگوردارد و صنایع دستی زنان قالی بافی میباشد. راه مالروفرعی به شوسه دارد. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
چالاب. ( اِخ ) نام محلی است در کنار راه همدان و کرمانشاه میان سیه کله و نوکان که در 548500 گزی تهران واقع شده.