چاره
معنی کلمه چاره در لغت نامه دهخدا

چاره

معنی کلمه چاره در لغت نامه دهخدا

چاره. [ رَ / رِ ] ( اِ ) علاج. ( برهان ) ( آنندراج ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ). معالجه. مداوا. درمان. دارو. دفع. رفع. عَندَد. وعی. ( منتهی الارب ) :
بیلفغده باید کنون چاره نیست
بیلفنجم و چاره من یکی است.ابوشکور.گفتا مرا چه چاره که آرام هیچ نیست
گفتم که زود خیز و همی گرد چام چام.منجیک ( از لغت فرس اسدی ص 346 ).او سنگدل و من بمانده نالان
چرویده و رفته ز دست چاره.منجیک.چون نمک خود تبه شود چه علاج
چاره چه غرقه را ز رود برک.خسروی.پرستنده برخاست از پیش اوی
سوی چاره بیچاره بنهاد روی.فردوسی.به دل گفت خود کرده راچاره نیست
به کس بر اینکار بیغاره نیست.فردوسی.مرآن درد را راه و چاره ندید
بسی باد سرد از جگر برکشید.فردوسی.فراوان بگفتند و انداختند
مر آن کار را چاره نشناختند.فردوسی.ورا برگزیدند ایرانیان
که آن چاره را تنگ بندد میان.فردوسی.ز هر گونه نیرنگها ساختند
مرآن درد را چاره نشناختند.فردوسی.چوایرانیان آگهی یافتند
یکایک سوی چاره بشتافتند.فردوسی.به نزدیک گرسیوز آمد نوند
که بر چاره جان میان را ببند.فردوسی.سپه را که چون او نگهبان بود
همه چاره جنگ آسان بود.فردوسی.پر از درد گشتم سوی چاره باز
بدان تا نماند تن اندر گداز.فردوسی.از آن درد «گردوی » غمخواره گشت
وز اندیشه دل سوی چاره گشت.فردوسی.می زدگانیم ما در دل ما غم بود
چاره ما بامداد رطل دمادم بود.منوچهری.ای ملک زداینده هر ملک زدایان
ای چاره بیچاره وای مفزع زوار.منوچهری.باده فراز آورید چاره بیچارگان
قوموا شرب الصبوح یا ایهاالنائمین.منوچهری.چو چاره نبد جنگی و لشکری
گرفتند زنهار و خواهشگری.اسدی.به هر کار بر نیک و بد چاره هست
جز از مرگ کش چاره ناید بدست.اسدی.همی ندانم چاره فراق وین نه عجب
که هیچ عاقل خود کرده را نداند چار.قطران.

معنی کلمه چاره در فرهنگ معین

(رِ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - گریز، درمان . ۲ - تدبیر. ۳ - مکر، حیله .

معنی کلمه چاره در فرهنگ عمید

۱. علاج، درمان.
۲. تدبیر، گزیر.
۳. [قدیمی] مکر، حیله.

معنی کلمه چاره در فرهنگ فارسی

علاج، درمان، تدبیر، مکر، حیله، گزیر، چارهم گویند
۱- علاج درمان . ۲- تدبیر. ۳- مکر حیله .

معنی کلمه چاره در فرهنگ اسم ها

اسم: چاره (دختر) (فارسی) (تلفظ: chare) (فارسی: چاره) (انگلیسی: chare)
معنی: علاج، درمان، تدبیر

معنی کلمه چاره در دانشنامه عمومی

چاره (اندیمشک). چاره ( اندیمشک ) ، روستایی از توابع بخش الوار گرمسیری شهرستان اندیمشک در استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان قیلاب قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۲۴ نفر ( ۸خانوار ) بوده است.
چاره (تاجیکستان). چاره ( تاجیکستان ) ( به لاتین: Chore, Tajikistan ) یک منطقهٔ مسکونی در تاجیکستان است که در ولایت سغد واقع شده است.

معنی کلمه چاره در ویکی واژه

گریز، درمان.
تدبیر.
مکر، حیله.

جملاتی از کاربرد کلمه چاره

بسیار چاره هست که از درد بدترست صد چشم بد، برابر دود سپند نیست
چاره جو هاتف برای مشکل عشقم ولی مشکل از تدبیر آسان گردد این مشکل مرا
همان‌طور که همه می‌دانند، کلید در خانه نگهبانی (دادگاه) است، بنابراین در حالت عادی چاره ای جز شاهد بودن سوخته شدن زندانیان نداریم، اما تصمیم گرفته‌ایم به قیمت جان خود زندانیان را آزاد کنیم. قول دهید که بعد از خاموش شدن آتش بدون فرار به معبد زنکنجی در شینجیماچی، آساکوسا برگردید.
خطش آغاز شد، بیچاره جانم نرفت از پیش این خواهد کنون رفت
غمت پرده ی صبر من بردرید مرا رشته ی چاره از کف برید
موسی صدر در سال ۱۳۴۹ رهبران مذهبی مسلمانان و مسیحیان جنوب لبنان را در چارچوب «کمیته دفاع از جنوب» گرد هم آورد تا برای مقاومت در برابر تجاوزات اسرائیل چاره‌اندیشی کنند.
عاشق بیچاره از یک دیده در پاس رقیب وز دگر چشمی بکار خویشتن حیران شود
رنجور عشق را ز دِوا چاره ای بساز زیرا که هست چاره ی بیچارگان ثواب
لیک لقمهٔ بازْ آنِ صعوه نیست چاره اکنون آب و روغن کردنیست
در سینه صد جراحت و در دل هزار چاک بیچاره از هلاکت خود غافلم هنوز
مادر بیچاره هر چه طفل کند بد راندنِ او را ز خویشتن نتواند
دردم ز حد گذشت و ندارم دوای دل از وصل ساز چاره دوایی برای دل
مسئله مداخله نظامی بر اساس اصل سوم مسئولیت حمایت جدل‌انگیز مانده‌است. کشورهای متعددی استدلال کرده‌اند که مسئولیت حمایت نباید به جامعه بین‌المللی اجازه دهد به‌طور نظامی در کشورها مداخله کنند، زیرا در این صورت حاکمیت مورد نقض قرار خواهد گرفت. دیگران استدلال کرده‌اند که این مداخله جزء لازم مسئولیت حمایت است، و به عنوان آخرین چاره برای متوقف سازی جنایات دسته جمعی لازم است. استدلال مرتبطی پیرامون این مسئله این است که آیا معیارهای مشخصی باید برای تعیین این که شورای امنیت باید اجازه مداخله نظامی را بدهد یا نه باید تدوین شود.