چابکی

معنی کلمه چابکی در لغت نامه دهخدا

چابکی. [ ب ُ ] ( حامص ) چالاکی. تندی. جلدی. سبکی. چستی. سرعت. شتاب. چربدستی. و رجوع به چستی شود: جَلدَة؛ چابکی مردم و غیر وی. تَجَلّدَ؛ به تکلف چابکی کرد. تَصَرّم ؛ چابکی کردن. ( منتهی الارب ) :
بچابکی برباید کجا نیازارد
ز روی مرد مبارز بنوک پیکان خال.منجیک.بهرام چابکی کرد و بر پشت آن شیر نشست و بهر دو پهلوهاش بفشرد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 77 ).
میدان فضل و مرکب اقبال در جهان
همتای تو سوار نبیند به چابکی.سوزنی.خواست پریدن چمن از چابکی
خواست چکیدن سمن از نازکی.نظامی.در آن خدمت بغایت چابکی داشت
که کار نازنینان نازکی داشت.نظامی. || اسب راهواری را نیز گویند که اگر تازیانه برو زنند راه غلط نکند. ( برهان ) :
نه چابک شد این چابکی تاختن
کمندی بکوهی در انداختن.نظامی.داد به احسان رهی پرورم
چابکی خاصه دو بدره زرم.امیرخسرو ( از جهانگیری ج 1 ص 28 ).

معنی کلمه چابکی در فرهنگ معین

( ~. ) ۱ - (حامص . ) چالاکی ، چستی . ۲ - (اِ. ) اسب راهوار که اگر تازیانه بر او زنند راه را غلط نکند.

معنی کلمه چابکی در فرهنگ عمید

چستی، چالاکی.

معنی کلمه چابکی در فرهنگ فارسی

۱- چالاکی چستی جلدی . ۲- ( اسم ) اسب رهواری که اگر تازیانه بر او زنند راه را غلط نکند.

معنی کلمه چابکی در ویکی واژه

چالاکی، چستی.
اسب راهوار که اگر تازیانه بر او زنند راه را غلط نکند.

جملاتی از کاربرد کلمه چابکی

راستی بر گو تو تنها جلد و چست و چابکی یا وزیران جملگی رندند و رمال ای وزیر
ناز چو تویی توان کشید ای جان با این همه چابکی و عیاری
ور بگوید سنگ‌پشتی بی‌نوا، کز چابکی پهنه‌پیما، چون ستورم، بشنو و باور مکن
هوش از سرم به چابکی آن شوخ کج‌کلاه برد آنچنان که دزد شب از سر کلاه را
قصاب‌وار مردم چشمم به چابکی مژگان قناره کرده و دل‌ها بر او زده
در دل زرین کژابه سیمین ترکان گشته بشوخی و چابکی متمکن
چابکیهاش گر بر آن دارد کرهٔ باد زیر ران آرد
تو بس چابکی در سواری و لیکن چو بین بود مرکبت چون برانی؟
به گفتهٔ اس کالیداس، منتقد هنری «او می‌توانست هر جا نقاشی کند؛ در خیابانها، در آتلیه. او سرزنده بود، فکر و بدن چابکی داشت؛ به‌سرعت فکر می‌کرد و به‌سرعت نقاشی می‌کشید. هیچ‌وقت کسی را ندیده‌ام که تندتر از او نقاشی بکشد.»
«طبیعت نژادهای گوناگون برای کار کردن فراهم کرده‌است: نژاد چینی که چابکی شگفت‌انگیزی در کارهای دستی دارد و تقریباً هیچگونه احساس شرف و افتخار در او نیست، نژاد سیاه که نژاد کار بر روی زمین و کشاورزی است، با او به مهربانی و انسانیت رفتار کن تا همه چیز روبراه و آنگونه که شایسته‌است بماند. دیگر نژاد اربابان و جنگاوران است، نژاد اروپایی. اگر این نژاد نجیب را بکارهای پست مانند چینی‌ها و سیاهان بگماری شورش خواهند کرد… آنچه برای کاگر ما مایه شورش است مایه شادمانی یک چینی و یک فلاح (عرب) خواهد بود زیرا که آنان به هیچ عنوان مخلوقات نظامی (جنگجو) نیستند. هر کس را بکار مخصوص خود بگمار تا همه خوش باشند.»
کشی و چابکیش دیدم و با خود گفتم اینت افسونگر هندو نسب جادو سار
سطحش، چابکی، سرعت، کم و بیش در ورزش، یعنی در جوانی بود.
از گوش زهره حلقه رباید بچابکی نوک سنان نیزه دشمن ربای تو