پی‌جو

معنی کلمه پی‌جو در لغت نامه دهخدا

پی جو. [ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) جوینده اثر پا. مجازاً، فاحص. کاونده. جستجوکننده.
- پی جوی کسی ( چیزی ) شدن ؛ در جستجوی آن بودن.

معنی کلمه پی‌جو در فرهنگ عمید

جویندۀ رد و اثر چیزی.
* پی جوی کسی (چیزی ) شدن: در جستجوی کسی یا چیزی برآمدن.

معنی کلمه پی‌جو در فرهنگستان زبان و ادب

{pager} [عمومی] دستگاهی که به وسیلۀ آن، شخص برای تماس گرفتن با جایی فراخوانده شود

جملاتی از کاربرد کلمه پی‌جو

ره روی کاو پیاده پوید راه ندود هر طرف پی‌جو و کاه