پیچ‌وتاب

معنی کلمه پیچ‌وتاب در لغت نامه دهخدا

پیچ و تاب. [ چ ُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) خطل. ( منتهی الارب ).خم و شکن. گردش چیزی بدور خود چون موی :
پیچ و تابش نور و تاب از من ببرد
تا بماندم تافته بی نور و تاب.ناصرخسرو.تاب و نور از روی من میبرد ماه
تاب و نورش گشت یکسر پیچ و تاب.ناصرخسرو.عشق بی باک مرا در رگ جان افکندست
پیچ و تابی که در آن موی کمر می باید.صائب.اهل معنی میزنند از غیرت من پیچ و تاب
مصرعی را میکند گر سرو موزون از من است.صائب.مژده از گنج دلم خشت سرخم می کند
مار زهرآگین فرقت پیچ و تابی میزند.شفائی.عاشق دیوانه چون خواهد که بیند روی یار
زلف او آشفته گشت و پیچ و تابی میزند.اسیر لاهیجی.- بپیچ و تاب افکندن ( افتادن ) ؛ پیچان گشتن یا گردانیدن از درد و رنج.

معنی کلمه پیچ‌وتاب در فرهنگ معین

(چُ ) (اِمر. ) ۱ - خم و شکن . ۲ - رنج و مشقت .

معنی کلمه پیچ‌وتاب در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- گردش چیز دور خود خم و شکن . ۲- رنج و مشقت : تاب نور از روی من میبرد ماه تاب و نورش گشت یکسر پیچ و تاب . پیچ و تابش نور و تاب از من ببرد تا بماندم تافته بی نور و تاب . ( ناصر خسرو ) یا به پیچ و تاب افکندن یا افتادن . پیچان گشتن یا گردانیدن ( از درد و رنج ).

معنی کلمه پیچ‌وتاب در فرهنگستان زبان و ادب

{dutch roll} [حمل ونقل هوایی] نوسان عرضی هواگَرد که ترکیبی از دو حرکتِ غلت و انحرافِ سمت (yaw ) است

معنی کلمه پیچ‌وتاب در ویکی واژه

نوسان عرضی هواگَرد که ترکیبی از دو حرکتِ غلت و انحرافِ سمت (yaw) است.

جملاتی از کاربرد کلمه پیچ‌وتاب

تا کی خوریم از غم زلف تو پیچ‌وتاب یکحلقه وقف گردن ما زین کمند کن
آفتاب از هیبت شمشیر قهرش لرزه‌زن وز کمند دیوبندش آسمان در پیچ‌وتاب
تا نفس‌باقی‌ست عمر از پیچ‌وتاب آسوده نیست می‌تپد برخویشتن تا خار و خس‌با آتشست
صید مراد هردو جهان در کمند اوست در هر دلی که ریشه کند پیچ‌وتاب عشق
به چشم آینه خواهد شکست جوهر، موی چنین که خط تو در پیچ‌وتاب می‌آید
جانا ز چین زلف گشا پیچ‌وتاب‌ها تا تابد از رخت به دلم آفتاب‌ها
پیچ‌وتاب شعلهٔ دل نامهٔ پیچیده‌ا‌ی‌است می‌فرستم هر نفس سوی عدم پیغام‌ها
در پیچ‌وتاب‌ِ گیسو تا شانه را عروسی‌ست سیرِ سوادِ زنجیر دیوانه را عروسی‌ست
بحر لبریز سرشک از پیچ‌وتاب موج ها ست آب‌می‌گردد در آن‌چشمی‌که مژگان بشکند