پیوستگان
معنی کلمه پیوستگان در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه پیوستگان
یأس چیست آزردن دلخستگانست هم بریدن از همه پیوستگانست
و ترا مقرر است که فاش گردانیدن این حدیث از جهت من ناممکن است، لکن تو از پیوستگان و یاران خویش میاندیشی، که اگر وقوف یابند ترا در خشم ملک افکنند. و غالب ظن آنست که خبری بیرون نگنجد و شغلی نزاید.
نهان از کنیزان و پیوستگان نهان از غلامان و دربستگان
پیوستگان عشق تو از خود بریده اند آن کو خلیل تست چه نسبت بآزرش
فقیری کار از خود رستگانست بحق از ما خلق پیوستگانست
برهم خورد از گفتگو، ربط به هم پیوستگان گیرد دو لب از هم کنار، آید چو حرفی در میان
ببینید خویشان و پیوستگان ببینید نالیدن خستگان
و گفت: غریب آنست که او را از اقربا و پیوستگان خویش وحشت بود با ایشان بیگانه باشد.
و هرون سه روز بزیست و روز پنجشنبه فرمان یافت. ایزد، تعالی، بر وی رحمت کناد که خوب بود، امّا بزرگ خطائی کرد که بر تخت خداوند نشست و گنجشک را آشیانه باز طلب کردن محال است. و از وقت آدم، علیه السّلام، الی یومنا هذا قانون برین رفته است که هر بنده که قصد خداوند کرده است جان شیرین بداده است، و اگر یک چندی بادی خیزد، از دست شود و بنشیند . و در تواریخ تأمّل باید کرد تا مقرّر گردد که ازین نسخت بسیار بوده است در هر وقتی و هر دولتی. و حال طغرل مغرور مخذول نگاه باید کرد که قصد این خاندان کرد و بر تخت امیران محمود و مسعود و مودود بنشست، چون شد و سرهنگ طغرل کش باو و پیوستگان او چه کرد. ایزد، عزّ و جلّ، عاقبت بخیر کناد.
تنم چون زیر پیراهن بدیدند همه پیوستگان از من بریدند