پیو
معنی کلمه پیو در لغت نامه دهخدا

پیو

معنی کلمه پیو در لغت نامه دهخدا

پیو. [ پ َ ]( اِ ) کلوخ که پارچه های گل خشک شده باشد. ( برهان ). کلوخ. ( شرفنامه منیری ).
پیو. [ پ ِ یو ] ( اِ ) مرضی که آنرا رشته گویند و از اعضاء آدمی برآید. ( برهان ). مرضی که آنرا رشته گویند و از اعضای آدمی برمی آید مانند رگی سپید و درد شدید دارد و در بلاد لارستان پارس و بلخ بسیار واقع میشود. ( انجمن آرا ). پیوک. نارو. ( جهانگیری ). نام مرض رشته است در تداول مردم فارس و بالاخص مردم لار. رجوع به لغت محلی شوشتر و رجوع به رشته شود.

معنی کلمه پیو در فرهنگ معین

(اِ. ) پارة گل خشک شده ، کلوخ .

معنی کلمه پیو در فرهنگ عمید

= پیوک

معنی کلمه پیو در فرهنگ فارسی

پیوک، رشته، عرق مدنی، تولیدیک نوع کرم درزیرپوست
۱- ( اسم ) کرمی است مانند قیطان که زیر پوست و روی عضلات در مواضعی که عصب زیادتراست . تولید شود. و طول آن گاهی به ۵۷ سانتیمتر میرسد.سلمانیها و قصابان محلی مهارت دارند که آنرا بدون پاره شدن کرم از زیر پوست خارج کنند. بدین ترتیب که وقتی از محلی که سر این کرم در زیر پوست واقع است روی پوست جوش یا تاولی ایجاد شود آن جوش یا تاول را شکافند وسر کرم را از روی پوست بانداز. یکی دو سانتیمتر خارج کنند و آنرا دور چوب کبریتی پیچند و چوب کبریت را بهمان حالی که کرم دور آن پیچیده شده روی زخم گذازند تا روز بعد مجددا آنرا باز کنند و چند سانتیمتر از آنرا بیرون کشند و باز دور همان چوب کبریت پیچند و رها کنند. این عمل چند روز تکرار شود تا بتدریج هم. کرم از زیر پوست خارج شود. اگر در حین عمل یا بی دقتی مریض کرم - که قسمتی از آن خارج شده - پاره شود و سر پارگی آن زیر پوست باشد بعلت ترشحاتی که از بدن کرم زیر پوست خارج گردد محل کرم باد کند و بسیار درد آورد و خطرناک باشد. این کرم در بدن ساکنان بنادر جنوب ایران مخصوصا اطراف لارستان بندر لنگه و بندر عباس شیوع دارد پیوک نارو رشته. ۲- مرضی که بر اثر آن کرم مزبور تولید شود.
نام موضعی به سوتد کوه مازندران مرضی که آنرا رشته گویند و از اعضائ آدمی بر آید

معنی کلمه پیو در دانشنامه عمومی

پیو ( به اسپانیایی: Poio ) یک شهرستان در اسپانیا است.
پیو ۱۴٬۸۸۹ نفر جمعیت دارد.
پیو (هنرمند). پیو ( به فرانسوی: Peyo ) یک هنرمند و نویسندهٔ اهل بلژیک بود.
او خالق اسمورف ها و چند شخصیت کارتونی دیگر است.
معنی کلمه پیو در فرهنگ معین

معنی کلمه پیو در ویکی واژه

پارة گل خشک شده، کلوخ.

جملاتی از کاربرد کلمه پیو

تا بپیوست نهی تو بر عقل عقلها را گسسته شد فرمان
پیوسته دلی اسیر غم داشت کاندر ره عشق پای کم داشت
ایکه مطبوع و شوخ و دلبندی از چه با مات نیست پیوندی
پی پیوند گهرهای تو، بس گهر اشک بدامن کردم
نتیجه همه این کارها، گسترش آهسته و پیوسته مردم روس به سمت جنوب، از مبدأ سرزمینیشان در مسکووی بود. در حدود سال ۱۸۰۰ میلادی، روسیه در یک اقدام جدید، سربازان و شهرک‌هایش را به منطقه قفقاز کوچ داد.
و گفت: تصوف آن است که بر وی افعال می‌رود که جز خدای نداند و پیوسته با خدای بود چنانکه جز خدای نداند.
عالِم که به جاهلش سوال است و جواب پیوسته به جهل یابد از خلق، خطاب
نبود از سرگشتگی هرگز درین بحرم قرار همچو اشک عاشقان پیوسته باشم قطره زن
در سال ۲۰۱۹ با قراردادی به مدت دو سال به باشگاه فوتبال تراکتورسازی تبریز تیم پر طرفدار لیگ برتری پیوست و در این دو فصل بازی‌های خوبی برای این باشگاه انجام داد.
بیگانه مشو بخویش پیوند از هر دو جهان گسسته‌ای را
به جز تو دل به کس مایل ندارد بجز پیوند تو در دل ندارد
پیوسته گرم بادا بازار تو که در وی لعل تو جان ستاند، چشمم جگر فروشد