معنی کلمه پینو در لغت نامه دهخدا
شعر ژاژ از دهان من شکر است
شعر نیک از دهان تو پینو.طیان.نیکی بگزین و بد به نادان ده
روغن به خرد جدا کن از پینو.ناصرخسرو.وز خس از خار به بیگاه و گاه
روغن و پینو کنی و دوغ و ماست.ناصرخسرو.و طعام از غوره و سماق و زرشک و انار دانک و پینو باید داد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
چو کعب الغزالست پینو ولیکن
نه با طعم کب الغزالست پینو.معزی.اگر بضاعت مزجاة پشم و پینو بود
نبود گندم و جو نیز جز که تخم گیاه
میان تخم گیاه و میان پینو و پشم
بسی نبود تفاوت چو عقل بیند راه
بدل ستاند از ایشان بجای پینو و پشم
چه شعرهای رکیک و چه نثرهای تباه.سوزنی.ببین که میر معزی چه خوب میگوید
حدیث هیأت پینو وشکل کعب غزال.انوری.ترا نظیر که گوید جز آنکه نشنیده است
حدیث هیأت پینو و شکل کعب غزال.رفیعالدین لنبانی.سرفراز آئیم از جنس کسانی که ز جهل
شکر شکر ندانند بذوق از پینو.زکی مراغه ای.وطیئة؛ پینو شکرآمیخته. علاثة؛ پینو و روغن بهم آمیخته. ثور؛ لخت بزرگ از پینو. ( منتهی الارب ). || جغرات چکیده که بتازی اقط گویند. ( شرفنامه منیری ). ماست چکیده که روغن آنرانگرفته باشند. ( برهان ). جغرات خشک کرده که غربا از آن نانخورش سازند. ( غیاث ). جغرات چک زده که هنوز مسکه از آن بیرون نیاورده باشند. ( شرفنامه منیری ). || مطلق جغرات. ( غیاث ).