معنی کلمه پیمودن در لغت نامه دهخدا
بفرسنگ صد بود بالای اوی
نشایست پیمود پهنای اوی.فردوسی.نپیمود کس خاک کاخش به پی
ز لشکر هرآنکس که شد سوی ری.فردوسی.بود مهر زنان همچون دم خر
نگردد آن ز پیمودن فزون تر.فخرالدین اسعد ( ویس ورامین ).ای شاه بپیمود زمین را و فلک را
جاه تو و قدر تو به بالا و به پهنا.مسعودسعد.چون بیاوردند و بپیمودند چند ارش کمتر بود دیوارها [ دیوارهای طاق کسری ]. ( نزهتنامه علائی ).
میانت را و مویت را اگر صد ره بپیمایی
میانت کمتر از موئی و مویت تا میان باشد.سعدی.از خجالت دهم به ذره فروغ
نور بر آفتاب پیمایم
گریه ای در جگر بشورانم
نمکی بر کباب پیمایم.
نتوان دید بس به بیداری
صبح بر چشم خواب پیمایم
بایدم آه طره تو کشید
بر نفس پیچ و تاب پیمایم
بر ظهوری دوید بیتابی
بر سکون اضطراب پیمایم.ظهوری ( از آنندراج ).فتور؛ پیمودن چیزی را از میان دو انگشت سبابه و ابهام. شبر؛ به دست پیمودن جامه و مانند آن. ( منتهی الارب ). || مساحت کردن : خراج بر حد عراق وی نهاد و پی از انوشیروان دو یک ستدندی و شش یک و پنج یک ، چنانکه رسم آن شهرهابودی و چنانکه آبادانی زمین بودی و قباد آن خواست که این رسمها برگیرد و عدل بنهد و آن وقت عدل آن بود که هر سالی زمین بپیمودندی و از آبادانی خراج گرفتندی و از ویرانی نگرفتندی. ( ترجمه طبری بلعمی ). و ضمان نامه ای داد که قم را مساحت کند و بپیماید بر سبیل سویت و عدالت. ( ترجمه تاریخ قم ص 102 ). || پیمانه کردن. بکیل کردن. کیل کردن. ( زمخشری ). سختن و اندازه گرفتن با پیمانه : و این صفیةالعثری با وفد برفت از پس ایشان و ابوموسی را پیش عمر شکایت کرد و گفت یا عمر نباید که ابو موسی عامل تو باشد بر مسلمانان. عمر گفت چرا؟ گفت زیرا که از غنیمت مسلمانان شصت غلام نیکو روی بگزیده است و پیش خود بپای کرده است... و دو قفیز دارد که بدو طعام پیماید، یکی کمتر و یکی بیشتر... ( ترجمه طبری بلعمی ).
چو پیمانه تن مردم همیشه عمر پیماید
بیاید زیر پیمودن همان یک روز پیمانه.کسائی.