معنی کلمه پیشین در لغت نامه دهخدا
پیشین. ( اِخ ) ( دشت... ) دشت بسیار وسیعی است در کاولستان که پهنای آن متجاوز از پنجاه هزار گز و درازی آن هشتاد هزار گز و دارای چراگاههای مرغوب است. قسمتی از رود لورا که از طرف جنوب غربی آن میگذرد بنام این دشت خوانده میشود و در بلوچستان بدریاچه ( یا باطلاق ) آب ایستاد میریزد. || نام قسمتی از رود لورا که از طرف جنوب غربی دشت پیشین میگذرد. ( مزدیسنا تألیف دکتر معین ص 419 ).
پیشین.( اِخ ) مرکز دهستان پیشین بخش راسک شهرستان سراوان. واقع در42 هزارگزی جنوب خاوری راسک کنار مرز پاکستان. جلگه. گرمسیر، مالاریائی ، دارای 4567 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات و خرما و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آنجا فرعی است. گمرک و پاسگاه ژاندارمری دارد. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).
پیشین. ( اِخ ) پشنگ. نام قصبه ای کنار نهر سرخ آب. واقع در 166 هزارگزی جنوب شرقی قندهار و 55 هزارگزی شمال غربی کته به افغانستان ، و مرکز ایالتی بهمین نام. || نام ایالتی در افغانستان محدود از جنوب به بلوچستان و از سه جانب دیگر به دیگر نواحی افغانستان دارای 9323 هزار گز مربع مساحت. ( ازقاموس الاعلام ترکی ). این ناحیه امروز جزء افغانستان است.
پیشین. ( ص نسبی ) منسوب به پیش. سابق. قبلی. اقدم. مقدم. سالف. سلف. قدیم. متقدم. گذشته : و چنین گویند که بشریعت توریة اندر و بدان شریعتهای پیشین ، نماز دیگر فریضه تر بودی و گرامی تر... ( ترجمه طبری بلعمی ).
ز شاهان پیشین همی بگذرد
نفس داستان را به بد نشمرد.فردوسی.چنین بود تا بودکار جهان
بزرگان پیشین و شاهنشهان.فردوسی.برآیین شاهان پیشین بدیم
نه بیکار و بر دیگر آیین بدیم.فردوسی.بر آیین شاهان پیشین رویم
همان از پس فره و دین رویم.فردوسی.که کس را ز شاهنشهان آن نبود
نه از نامداران پیشین شنود.فردوسی.ز دانای پیشین شنیدم سخن
که یادآورد روزگار کهن.فردوسی.بگیتی کسی مرد ازینسان ندید
نه از نامداران پیشین شنید.فردوسی.بتو داده بودند و بخشیده راست
ترا کین پیشین نبایست خواست.فردوسی.