پیشقدم

معنی کلمه پیشقدم در لغت نامه دهخدا

پیش قدم. [ ق َ دَ ] ( ص مرکب ) مقدم. سابق. که پیش قدمی کند. که نخست بکاری درآید. که در کارها مقدم باشد. || آنکه بر دیگران سابقه دوستی و خدمتگزاری دارد. || در اصطلاح علم فتوت از علوم تصوف ، در فارسی مترادف کبیر که او را شیخ و پدر نیز گویند. بزرگ قوم. رأس الحزب.

معنی کلمه پیشقدم در فرهنگ عمید

کسی که جلوتر از دیگری به راهی برود یا به کاری اقدام کند، پیش گام.

معنی کلمه پیشقدم در فرهنگ فارسی

کسی که درکاریاراهی جلوترازدیگران قدم بردارد
( صفت ) ۱- آنکه نخست بکاری در آید مقدم سابق . ۲- آنکه بر دیگران سابق. دوستی و خدمتگزاری دارد. ۲- ( فتوت ) بزرگ قوم کبیر شیخ پدر مقدم قاید راس الحزب .

جملاتی از کاربرد کلمه پیشقدم

نتیجه این خواهد بود که بالاخره یکی از این افراد باید پیشقدم می‌شده تا وارد سالن شود. این یک نفر نباید حضورش را در سالن به حضور دیگران مشروط کرده باشد؛ یعنی ورود به سالن باید از جایی شروع شده‌باشد.
تاریخ دیر الزور به دورهٔ هزارهٔ هفتم قبل از میلاد بر می‌گردد؛ و یکی از اماکن باستان‌شناختی در سوریه وشرق بوده‌است، مردم این منطقه در ابتکار ابزارهای کشاورزی نخستین دوران (بعل) در منطقه و میان‌رودان در حدود ۱۲ هزار سال پیشقدم بوده‌اند.
خواهی ببری گوی معارف خواهی درگاه عمل پیشقدم باید شد