پیشروی

معنی کلمه پیشروی در لغت نامه دهخدا

پیشروی. [ رَ ] ( حامص مرکب ) عمل پیشرو. بجلو رفتن و پیشرفت کردن. || امامت. دلهثة. ( منتهی الارب ). قیادت :
آلت خسروی و پیشروی
همه داده ست مر ترا یزدان.فرخی.|| تجاوز از حد طبیعی. رجوع به پیشروی کردن شود. || ترقی.، پیش روی. [ ش ِ ] ( ق مرکب ) مقابل پشت سر. در حضور. پیش رو. جلو :
گردان در پیش روی بابزن و گردنا
ساغرت اندر یسار باده ات اندر یمین.منوچهری.و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد و از پیش روی دو نردبان بر آن ساخته ست که سواران بر آن روند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 126 ).

معنی کلمه پیشروی در فرهنگ معین

(رَ ) (حامص . ) ۱ - پیشرفت . ۲ - رشد. ۳ - پیشوایی .

معنی کلمه پیشروی در فرهنگ عمید

۱. پیشرفت.
۲. پیش رفتن.
۳. پیشوایی.
۴. راهنمایی.

معنی کلمه پیشروی در فرهنگ فارسی

عمل پیشرو ۱- بجلو رفتن پیشرفت . ۲- ترقی ارتقائ . ۳- پیشوایی قیادت : آلت خسروی و پیشروی همه داده است مر ترا یزدان . ( فرخی ) ۴- تجاوز کردن از حد طبیعی .
برابر مقابل جلو روبرو در حضور بنزد قدام امام مقابل پشت سر عقب : و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد و از پیش روی دو نردبان بر آن ساختست که سواران بر آن روند.

معنی کلمه پیشروی در فرهنگستان زبان و ادب

{progression} [موسیقی] حرکت از یک نت یا آکورد به یک نت یا آکورد دیگر در مبانی هارمونی

معنی کلمه پیشروی در ویکی واژه

پیشرفت.
رشد.
پیشوایی.

جملاتی از کاربرد کلمه پیشروی

إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اقتدا کنید بوی که وی پیشروی بود خداپرست، یکتا گوی، فرمان بردار، پاک سیرت، و هرگز از جمله مشرکان نبود.
اگر چه انبیا علیهم‌الصلوه و السلم هر یک قافله سالار کاروان امتی بودند که «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض» همه گزیدگان بودند و بعضی را بر بعضی بر گزیدند تا پیشروی امتی کنند و بعرصات از راه دین و دروازه یقین در آورند.
ای به هر جای ترا سروری و پیشروی وی به هر کار ترا دسترس و دست گذار
آلت خسروی و پیشروی همه داده ست مر ترا یزدان
سیاست زمین سوخته یک استراتژی نظامی است که به معنی از بین بردن تمامی منابع در دسترس نیروی دشمن است. ممکن است این سیاست در مورد نیروی مهاجمی اعمال گردد که در زمین خودی در حال پیشروی است. از این استراتژی در جنگ جهانی دوم و جنگ داخلی آمریکا هم استفاده شده است. بر طبق ماده ۵۴ کنوانسیون ژنو، از بین بردن ذخیره غذایی غیرنظامیان مناطق درگیری ممنوع است.
فرامرز در سال ۱۰۴۴ چند شهر کرمان را از عمادالدوله ابوکالیجار، امیر آل بویه، گرفت، اما اندکی پس از آن، عمادالدوله حمله متقابلی انجام داد و بخش‌هایی از کرمان را بازپس گرفت و ابرکوه را تصرف کرد. سال بعد، دیلمی‌ها و کردهای جبال یکپارچه شده و در برابر پیشروی ترکمن‌ها از خراسان ایستادگی کردند. سال پس از آن طغرل وارد اصفهان شد. فرامرز در پی این تخولات تسلیم سلجوقیان شد.
نیستم طفل رسن تاب ولیکن چون او کارم از پیشروی رفته سعیدا واپس
طالبان بسیاری از دیگر جوامع قومی افغانستان را بیگانه می‌دانستند. مردم پشتون بزرگترین گروه قومی در افغانستان هستند و اکثریت قریب به اتفاق اعضای طالبان را تشکیل می‌دادند. با پیشرویی طالبان از مناطق جنوبی و جنوب شرقی، پیشرویی آنها کندتر و با مقاومت بیشتری روبرو شدند. ایدئولوژی آنها اسلام دیوبندی، که با اصول قبیلوی پشتونالی ادغام شده بود، توسط سایر اقوام افغانستان به عنوان بیگانه تلقی شد. جنگ‌های طالبان با شبه نظامیان هزاره در مزارشریف نمونه‌ای از این تنش‌های قومی بود.
در عشق اگرچه خرده بینم کردند در پیشروی اگر گزینم کردند
آن پیشروی، که شرع از او نام گرفت دیو از بیمش جهان به یک گام گرفت
من نسبت خود از دنیا و آخرت و هشت بهشت آن روز بریدم که نسب «انامن‌الله» درست کردم لاجرم هر نسب که بحدوث تعلق دارد منقطع شود و نسب من باقی ماند که «کل حسب و نسب ینقطع الاحسبی و نسبی» و دیگران را میفرمود «فلا انساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون». گوی اولیت و مسابقت در هر میدان من ربوده‌ام اگر در فطرت اولی بود اول نوباوه‌ای که بر شجره فطرت پدید آمد من بودم که «اول ما خلق الله نوری» و اگر بر دشت قیامت باشد اول گوهر که سر از صدف خاک بر آرد من باشم «انا اول من تنشق عنه الارض یوم القیامه» اگر در مقام شفاعت‌جویی اول کسی که غرقه گشتگان دریای معصیت را بشفاعت دستگیری کند من باشم که «انا اول شافع و مشفع»و اگر بپیشروی و پیشوایی صراط گویی اول کسی که قدم بر تیز نای صراط نهد من باشم که «انا اول من یجوز الصراط» و اگر بصاحب منصبی صدر جنت خواهی اول کسی که بر مشاهده او در بهشت گشایند من باشم که «انا اول من یفتح له ابواب الجنه» و اگر بسروری عاشقان و مقتدایی مشتاقان نگری اول عاشقی صادق که دولت وصال معشوق یابد من باشم که «انا اول من یتجلی له الرب». این طرفه که اینهمه من باشم و مرا خود من نباشم «اما انا فلا اقول انا». بیت.