معنی کلمه پیشداد در لغت نامه دهخدا
ز بس حرص بخشش ، نکرده سؤال
بسائل دهد حرص او پیشداد.عسجدی.
پیشداد. ( اِخ ) لقب هوشنگ پسر سیامک پادشاه داستانی ایران : بدانکه پادشاهان عجم را اگرچه همه نسل ایشان بهوشنگ و کیومرث باز شود برین طبقه اند [ و نسق ] برین سان : طبقه پیشدادیان.. طبقه کیانیان... طبقه اشکانیان.. و طبقه ساسانیان ، و اول نام پیشدادبر هوشنگ افتاد از جهت آنک نخست داد او کرد و میانجی مردم... ( مجمل التواریخ و القصص ص 24 ). در اوستا پرذاته عنوان نخستین سلسله ٔپادشاهان داستانی ایران است. در هرجای اوستا که از هوشنگ نام برده شده با صفت پرذاته آمده است. پرذاته مرکب است از پر بمعنی پیش و ذاته بمعنی داد و رویهم یعنی کسی که در پیش قانون وضع کرد و دادگری نمود یا نخستین واضع. حمزه اصفهانی نیز این کلمه را درست معنی کرده است و نویسد: فیشداد اول حاکم باشد چه او شهنج اول حاکم ممالک بشمارست. ثعالبی گوید در غرر اخبار ملوک الفرس در پادشاهی هوشنگ : و وضع قوانین و رسوم و برقراری عدل بدو منسوبست و بهمین مناسبت به پیشداد ملقب شد که بفارسی نخستین واضع مبانی عدالت است. حمداﷲ مستوفی گوید: پادشاهان پیشدادیان یازده تن و مدت ملکشان دو هزار و چهارصد و پنجاه سال است. ( تاریخ گزیده چ اروپا ص 11 ). ابن البلخی در فارسنامه ( چ تهران ص 8 ) مدت ملک این سلسله را دو هزار و پانصد و پنجاه و شش سال گوید. اما داستان پیشدادیان مشترک است میان ایرانیان و هندیان و برخی از نامهای سلاطین این سلسله در وید، نامه دینی برهمنان آمده است :
ز کاوس و کیخسرو و کیقباد
تویی پیش داد ای به از پیشداد.نظامی.نیز رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 175 و 177 چ خیام و قاموس الاعلام ترکی ذیل پیشدادیان شود.